از پرویز اسرافیلی گرده
به
آقای محمد موسی زاده عزیز ارونج، برای تائید و همشهریان ارونج:
عبداله خان شروان جد اصلی مردم ارونج
دیروز از گرده عکسی از من خواسته بودند و به نوشته های گذشته نگاه می کردم، به عکس عبداله خان حاکم شروان در زمان شاه طهماسپ بر خورد کردم. یادم آمد که این مرد جد طوایف ارونج است.
داستان به شرح زیر است:
45 سال پیش من، در نیروی دریایی خدمت می کردم. هر سال ما با کشتی به پاکستان برای مانور دریایی می رفتیم. در یکی از مسافرتها به پاکستان، قرار بود . که کشتی را در اسکله رنگ و روغن کرده و برای از بین بردن موش و سسک ضد عفونی کنند، ما مدت 15 روز مرخصی داشتیم. من و یکی از دوستانم از نیروی دریایی اجازه گرفتیم برای دیدن اماکن توریستی به هندوستان مسافرت کنیم. از سفارت هندوستان به ما برگه توریستی دادند. ما یک موتور سیکلت کرایه کرده و در هندوستان مشغول دیدن اماکن تاریخی شدیم. در دهلی در حیاط یک هتل غذا می خوردیم، من به یک ساختمان قدیمی و خرابه اشاره کرده و از گارسون در باره ساختمان پرسیدم. اظهار بی اطلاعی کرد. در همان دم آقائی که در میز پشت سر ما نشسته بود، بلند شده و در میز ما نشت و گفت: (ایرانی؟) ، دوست من در جواب گفت بلی، آن آقا گفت که نادر شاه این ساختمان را که خانه شاهزاده بود ویران کرده، و هزاران ساکنان را به قتل رسانید. با شنیدن اسم نادر شاه من بلند شده و از او تشکر کردم. آن آقا علت حرکات مر ا پرسید. گفتم که جد من در آرتش نادر در هندوستان بود، من از کجا در باره نادر شاه اطلاعات پیدا کنم. آن آقا پیشنهاد کرد به کتاب خانه های دهلی و موزه دهلی سر بزنم. اول به موزه رفتم و در دیوار موزه عکسی دیدم به فارسی نوشته بود عبداله خان شروان. در این خیال بودم که عکس عبداله خان برای چی در این جا است؟. عبداله خان در زمان شاه طهماسپ بود!
کپی از عکس عبداله خان را خریدم. وقتی که مامور کتابخانه پول در کیف من دید، چشمان حریصش به اندازه چشم گاو بزرگ شده نزدیک بود از سرش بیفتد. گفت ایرانی صاحب، من دوستی دارم پدرش کتاب در باره نادر شاه، کتاب شمس تبریزی و کتاب رستم و سهراب دارد و هر سه کتاب به فارسی نوشته شده است. به قیمت 30 روپی که به اندازه 11 تومان ایران بود کتاب نادر را برای من فتو کپی کرد.من صاحب کتاب ها را ملاقات کردم، نه تنها خواندن و نوشتن فارسی را به خوبی بلد بود بلکه اشعار به زبان فارسی هم می سرود. گفت پدرش در آبادان تعمیر وسایل الکتریکی داشت و او در مدرسه آبادان تحصیل کرده است.
حالا در باره عبداله خان شروان:
در سال 880 خورشیدی شاه اسماعیل اول بنا به خون خواهی پدر بزرگش شیخ جنید و پدرش شیخ حیدر که در دست شروان شاهان کشته شده بودند، به شروان حمله کرده و فرخ یسار شروان شاه را در میدان نبرد کشته و تمام خزانه کاخ شروان شاه را با چند تا شتر به تبریز برد. ایالات شروان جزو سلطنت صفوی شد. چند سال بعد شاه اسماعیل نوه فرخ یسار ابراهیم دوم مشهور به شیخ شاه را به تبریز دعوت کرده و دست دخترش شاهزاده عالمیان پری خان خانم را در دست شیخ شاه گذاشت و خود اسماعیل با خواهر شیخ شاه ازدواج کرد.
پس از مرگ شاه اسماعیل در زمان شاه طهماسپ شیخ شاه برای استقلال کشور خودش بر علیه شاه طهماسپ قیام کرد. شاه طهماسپ برای سر کوپی شیخ شاه ، قزل باش و ایل شاه سون شروان را که رئیس آنها قره خان که از طایفه استاجلو بود، مامور این امر کرد. قره خان با قزل باش شیخ شاه را دستگیر و زندانی کردند. شاه طهماسپ برادرش القا ص میرزا را حاکم شروان انتخاب کرد. به علت بی کفایتی القص میرزا، طهماسپ
القا ص میرزا را از کار بر کنار کرده و پسر فره خان عبداله خان را حاکم شروان بر کار نشاند. (متاسفانه از اسم اصلی قره خان اطلاع نداریم) .
فرزندان عبداله خان ترجیح دادند چادر نشین و به اشتغال چراندن گوسفندان و اسب ها و شتر ها را در چراگاه شروان باشند.فرزندان و نوه های عبداله خان مشهور به قره خان لو بعداً به طایفه قره لو شناخته شده بودند.این طایفه بعلت دلاوری و جنگجوی خیلی از آنها در طول سلطنت سلسله صفوی در آرتش قزل باش استخدام شدند. در زمان جنگ در خدمت سلاطین صفوی و در زمان صلح در چراگاه، در اوبا ها، در چادر ها زندگی میکردند. این شاه سون های قره لو تا شروع جنگ ها عثمانی ها با ایران در شروان بودند.
در جنگ شاه طهماسپ با عثمانی ها، محمد گرای خان کرامیه و چولاخ سرخای خان شمخال داغستان بر علیه شاه طهماسپ متحد شدند (دست چپ سرخای در جنگ قطع شده بود بدین سبب او را چولاخ می گفتند). عثمانی ها که اکثر آذربایجان را تصرف کرده بودند، ایالات شروان شاه را به شمخال داغستان دادند. شاه سون های قره لو با مردم شروان در جنگ با عثمانی ها و خان کرامیه و شمخال داغستان رشادت نشان دادند ولی در قبال قدرت دشمن که چند برابر آنها بودند مقاومت نیاوردند، بدین سبب قره لوها شروان را ترک کرده به مغان که بهتر از چراگاه شروان بود رفتند.
قبل از آمدن یحیی بیک یه گرده و شروع نوسازی گرده، گروهی از قره لو ها در بهار و تابستان به گرده و ارونج می آمدند. در آن زمان چراگاه گرده سر زمین پهناور از کوه های فشلاق چای، کوه های سلوط همچنین خود آغ داغ و ارونج جزوه گرده بود.از این سرزمین پهناور و باغ های بی صاحب گرده قره لو ها استفاده کرده و پائیز و زمستان به مغان می رفتند. بعد ها به دلیل نا معلوم به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه که به گرده می آمدند، به نام دله گرده لو و یا دلی گرده لی شناخته شده بودند. در زبان آناتولی و شاه سون ها کلمه دلی معنی قهرمان، پهلوان و یا جنگ جو است. این گروه قره گرده لی و یا دلی گرده لو و قره لو های ارونج در بین شاه سون های مغان شهرت به بی باکی داشتند. در زمان نادر شاه خیلی از آنها در آرتش نادر استخدام شده و در حمله نادر به هندوستان شرکت کردند. در آن زمان عقیده داشتند که جد آنها عبداله خان قدرت فوقالعاده و خدا دادی داشت و در جنگ به آنها کمک می کند، به این خاطر عکس عبداله خان و یک جلد قرآن همیشه در جنگ با آنها بود. بدین طریق قره لو ها که در قشون نادر بودند عکس عبداله خان را با خود به هندوستان بردند.
پس از آمدن یحیی بیک به گرده تعدادی از قره لو های ارونج و قره دلی گرده لی ها در ارونج ساکن شدند و طایفه های ارونج را تشکیل دادند.
ارادتمند شما برای همیشه پرویز اسرافیلی گرده.
در ضمن از خیلی دوستان، آشنایان، فامیل و همشهریها عذر میخواهم بدلیلی ایمیل من به آنها نرسیده بر گشت می شود. نمی دانم چرا. خدای نکرده . خیال نکنند که بی اعتنائی از من است

تشـــــــکر از اقای اسرافیلی عزیز . واقعا خیلی جالـــــب بود