تاریخ گرده
نوشته: پرویز اسرافیلی گرده
بدل بیگ گرده
فصل اول:
در سال 1376 در تماس من با استاد شاد روان مرحوم ستودی نمین فرمودند که کتابی در باره نمین در حال تحریر است و کاملاً بیطرفانه است.در باره مهرانی های نمین نیز خواهد نوشت.من همت ایشان را تحسین و عرض کردم در اینصورت : باید دور از تعصبات قومی و فامیلی بوده و وقایع و حوادث همانطوری که بطور طبیعی در هر جا با هر کسی رخ داده است مرقوم فرمایند. به شادروان عرض کردم در باره مهرانی ها اگر امکان هست از اجداد ما قلیج خان مهرانی تالش در اوایل سلطنت شاه عباس بزرگ حکومت تالش جنوبی و مغان در حاکمیت او بود.قلیج خان مهرانی سرزمین های وسیع تالش جنوبی را در مالکیت داشت. قاس خان مادرش شاهزاده صفوی بود و مرد با قدرت و با ثروت بوده، در نوسازی بقعه شیخ صفی در اردبیل بوسیله شاه عباس بزرگ، قلیج خان مهرانی تمامی نقره خزانه خود را به مسگران اردبیل داد یک درب نقره ای دو لنگه و بسیار سنگین ساختند. این درب را به بقعه شیخ صفی هدیه کرد. اگر به اردبیل گذرتان افتاد در روی درب نوشته شده:
بود صحبت دو ارتش به دوام ،
که مقام ملایک است مدام،
خان بن خان قلیج مهرانی ،
کرد نذر دری نقره خام،
هاتفی گفت بهر تاریخش،
درب دولت گشاده باد مدام
یکی از اجداد دیگر من عباسقلی خان مهرانی تالش در زمان نادر شاه زندگی کرد و 33 فرزند پسر داشت, خیلی از مهرانی های نمین از نوادگان او بودند و تمامی تالش شمالی، تالش جنوبی و مغانات در مالکیت او بود
عباسقلی خان یکی از سرداران نادر شاه بود و در جنگ های نادر شاه علیه عثمانی ها شرکت کرد و در سال 1126 خورشیدی در اثر وبا فوت کرد ، قبرش در شهر خانبیلی نزدیک لنکران است. جد دیگر ما یحیی خان مهرانی نمین یکی از نوادگان عباسقلی خان مهرانی در جوار نادر شاه در سال1150 در بیرون راندن عثمانی ها در میدان نبرد کشته شد.
مهمتر از همه : یحیی بیگ مهرانی نمین و فرزندان او اسد بیگ پیله چای، احمد بیگ گرده و بدل بیگ گرده که از مهرانی های نمین بودند و در مهاجرت اجباری بوسیله خان های سادات نمین ترک دیار کرده و املاک خودشان روستاهای پیله چای، اورنج ، آغ داغ و دو دانگ از جید را از دست دادند. از آن مرحوم در خواست کردم، اگر امکان هست در صفحات مهرانی های نمین به اجداد ما هم اشاره فرماید.
موضوع دیگر: ، من چند فقره فتوکپی مدارک در باره خان های نمین که یکی از دوستان از خراسان فرستاده با چند تا مدارک گرده به خدمت شما ارسال خواهم کرد . اما از طریق پست صلاح نیست چون نمی خواهم به دست دیگران بیافتد. با یکی از دوستان از دانشگاه تهران ارسال خواهم کرد.
مدتی از آن بزرگوار نشنیدم ، کتاب ایشان چاپ شد ، تنها از کلب حسین خان مهرانی (کربلای حسین خان) حاکم نمین و یحیی خان مهرانی چند سطری نوشته بودند. من به محضر شریف آن بزرگوار بقول ما آذری ها گلایه کردم (نه اعتراض) بعد نامه زیر را از ایشان دریافت کردم.
ضمناً (شنیدم در سال گذشته تمامی مدارک در باره خان های نمین و تالش بوسیله آقایان اکبر شریف زاده و علی رفیعی جیردهی گرد آوری شده و به سازمان اسناد ملی اراء نموده اند) .
نامه استاد بزرگوار و آن روح بزرگ ابدی ، ستودی که خاطرش برایم برای همیشه زنده و عزیز است.
زندگی بدل بیگ گرده
تقریباً تمام تاریخ نویسان نمین و تالش ار قبیل استادان محترم : دکتر علی عبدلی، بهبود سیفی ، خانم عرفانی ، آقاجانی دیگران نوشتند:
خاندان مهرانی به طور مستمر محال مغان و طالش حکومت کردند. حوزه حکومت مهرانیان، محال آستارا- تالش شمالی- سالیان- ما سللی – لنکران – جلیل آباد – ویلکیج – گرگانرود – هشتپر تا بیله سوار بوده است.
پیش از آنکه میر مصطفی خان و فرزندانش بر نمین دست یابند خاندان مهرانی ساکن و مالکین اصلی نمین و ویلکیج و دیگر آبادیهای آن منطقه و ساکنان اصلی بودند.
در زمان میر کاظم خان از نوادگان خانهای طالش سیف الملک فرزندش آخرین بازمانده مهرانیها را نیز که از طرف او به شدت در فشار قرار گرفته بودند به کلی از هستی ساقط و ناچار چند خانواده باقیمانده از نمین رانده شده و به سوها و نیارق و گرمه چشمه از دهکدههای ویلکیج که در نزدیک به جنگل است نقل مکان و تعدادی هم به اردبیل و سپس به تبریز و تهران کوچیدند. بر اساس تحقیقات انجام گرفته علاوه بر خانوادههای تعدادی از مهرانیها که در آن طرف مرز آستارا جای و خاک جمهوری آذربایجان زندگی میکنند چند خانواده نیز در روستای «لوندویل» و «چلوند» از حومه آستارا اقامت دارند.
در سال 1351 بمدارک تحصیلی پدرم نگاه میکردم دیدم در میان سال تحصیلی در کلاس سوم دبستان با وجود اینکه شاگرد خوبی بود ترک تحصیل کرده است. جریان را پرسیدم، سکوت را اختیار کرد، در همان دم مادرم با خنده شروع به خواندن شعر کرد:
بدل بگین هولکیجی وار هولکیجی
بنا به گفته مادرم، پدرم در سال 1304 خورشیدی تنها دانش آموز بود از روستا های نمین با پسران خان های نمین مشغول تحصیل بود. سال های اول و دوم با همه بچه ها دوست و با خوشحالی تمام کرد، در سال سوم در تعطیلات نوروز به گرده برگشته واز آن روز از مدرسه گریز پا و ا ز رفتن به مدرسه خود داری کرد. بدلیل درگیری پدر بزرگش بدل بیگ با خان های نمین، بچه ها ی خان ها با او سر بسر گذاشتند و شعری بر علیه بدل بیگ خوانده و سر زبان تمامی کلاس بود.
شعر در باره بدل بیگ
بدل بگین هولکیجی وار هولکیجی (بدل بیگ هولکیج دارد)
بدل بگین قاش کبریگی ساری دور (ابرو و مژگان بدل بیگ زرد است)
هولکیجی وار جمدگینن یاری دور (هولکیج بدل بیگ باندازه نصف بدن اوست)
بدل بگین هولکیجی وار هولکیج (بدل بیگ هولکیج دارد)
گوزی گوی اوزی قیسی بدل (چشماش آبی صورت رنگ زرد آلو)
بزیم ایتین دایسی بدل ( دایی سگ ما بدل )
گرده داغین آیسی بدل ( خرس کوه گرده بدل)
بدل بگین هولکیجی وار هولکیجی
هولکیج بر وزن ویلکیج کلمه آریایی است، هول کیج نوعی برجستگی در پشت گردن گاو تالش است و هول به معنی گردن یا پیسر و کیج به معنی بر جستگی بلندی و یا تپه و کوه است .بدل بیگ هیکل درشت داشت گویا گردن بدل بیگ بسیار کلفت و ضخیم و پشت گردنش مثل هولکیج بود.
علت در گیری بدل بیگ با خان های نمین
مرحوم پدرم به نوشته های من در باره بدل بیگ نگاه کرده و از من در خواست کرد که در باره لطیفه خانم همسر دوم بدل بیگ ننویسم و همچنین در باره سید نبودن اجدادمان ، اما من با این همه احترام و محبتی که نسبت به پدرم داشتم در عوض تقاضایش پوزش خواستم به این دلیل من هر گز صداقت و مرام خودرا به هیچ قیمتی نمی فروشم. کسانی که مرا می شناسند میدانند برای من صداقت و مرام عزیزتر از همه چیز در دنیا است. در باره تاریخ گرده من همان طوریکه قدیمی های گرده و دیگران شاهد رویدادها بودند از گفتار آنها است و همان طوریکه حوادث و رویدادها بطور طبیعی رخ داده است بدون کم و زیاد می نویسم. تاریخ نباید یک طرفه و از دید بعضی از خاندان نوشته و گل چینی شده باشد.خوانندگان تاریخ مردمان چشم و گوش باز ، با هوش تحصیل کرده هستند و توقع دارند حوادث و رویداد ها (چه شیرین و چه تلخ) در هر جا (چه بغداد و چه بلخ) با هر کسی بر علیه کس دیگر رخ داده ،هر 2 طرف سکه را ببینند. گاهی تاریخ نادرست و تبریه اعمال بد رفتاران بنظر من توهین به هوش و ذکاوت خواننده است. برای مثال اجداد من بنام سید بدل و یا میر یونس نامیده شدند ولی من تحقیقات کردم این ها سید نبودند. هدف من توهین به تبار گذشته ها نیست شاید هم در خواست اقتضای زمان چنان بود که تشویق به بد رفتار ی و تعدد را به نامهربانی ترجیح دادند.اگر کلاهمان را قاضی کنیم و خودمان را بجای آنها که بی رحمی دیگران را تحمل کرده اند بگذاریم ، چی احساس می کنیم.
در گرده مردم عادت داشتند حوادث تلخ گذشته را فراموش کرده و یا اصلاً در باره گذشته تلخ صحبت نکنند. گاهی در شب نشینی ها که از روزهای بد گذشته صحبت می کردند. بچه ها مجاز به گوش دادن نبودند. به این خاطر از سرنوشت لطیفه خانم اطلاع نداشتم ، خوشبختانه دوستی من با مرحوم سلطان علی آغداغ ، حال و احوال لطیفه خانم را به من گفتند.
هر سال در تابستان ها مادر بزرگ من صاحب خانم از تهران برای تبعیض آب و هوا به نمین می آمد، من با مرحوم ظهراب پیری با اسب به نمین رفته ایشان را از نمین به گرده می آوردیم هر بار از بغل قبرستان نمین به طرف قملی دک ( تپه قملی ) در حال حرکت بودیم، مادر بزرگ از ظهراب در خواست می کرد که در سر قبری در کنار جاده از اسب پایین بیاید. مادر بزرگ پس از دعا خواندن با سنگ کوچک سنگ سر قبر را خراش کرده و مات و مبهوت در زین اسب نشسته براه ادامه میداد.من هر بار ازش می پرسیدم این قبر کی است؟ به من پرخاش کرده و با ملامت می گفت احتیاج نیست همه چیز را بدانی. مادر بزرگ تا قشلاق چای حرف نمی نزد. این ماجرا هر سال تکرا ر میشد. من دیگر سوال نکردم. بنظر من خیلی از سالخوردگان گرده از این موضوع باخبر هستند. لطیفه خانم دختر یکی از خان های معتبر و قدرتمند نمین بود و من برای احترام اسم پدر را فاش نمی کنم. داستان لطیفه خانم را از مرحوم سلطان علی آغداغ (سیف آباد ) شنیدم.
منبع اطلاعات و داستان از سلطان علی آغداغ، من پاره ای از تاریخ گرده وهم جریان اسرار نهفته در زیر پشته سنگ (کوله سنگ) در دول ، دول ردی بین گرده و قشلاق چای را نیز از سلطانعلی یاد گرفتم. سلطان علی هر روز به نمین رفت و بر گشت می کرد. در نمین به شغل بسیار شرافتمندانه کار گری مشغول بود و همه اورا دوست داشته و در قلب مردم نمین و دهات اطراف جای مخصوصی داشت. و این مرد دانا، مثل کتاب تاریخ ، پر از حوادث گذشته گرده و سایر روستا ها بود. اولین بار من با سلطان علی آشنا شدم. در نمین در دبیرستان محصّل بودم. یکی از روزها ، جمعه که از مدرسه به خانه می رفتم، نرسیده به قملی دک راه نمین و قشلاق چای سلطان علی با من همراه شد. اولین کلمه که به من گفت این بود ( بیا به راه طولانی پل بزنیم). من منظور ایشان را درک نکرده، در خواست کردم چطور؟ گفتش صحبت کنیم تا راه کوتاه باشد. از آن تاریخ با آن مرحوم دوست و تا بالای قشلاق چای همراه بودم . گاهی در طوفان زمستان مرا تا نزدیک گرده همراهی میکرد.
طبق گفته ایشان آغ داغ جزو ده گرده بود و درآن زمان احمد بیگ مالک آغ داغ نهر بزرگی از گرده به زمین های زراعتی آغ داغ می آمد. در آغداغ باغ های تازه کاشته بو دند و آن نهر مزارع و با غ ها را آب میداد مردم آغ داغ هر دو یا سه سال نهر را تمیز و تعمیر می کردند. در جریان همین خانم (لطیفه)، گرده آغداغ را از دست داد و احمد بیگ آب را قطع کرده باعث خشک شدن باغ ها شد.
این داستان ادامه دارد……
سلام
مطالب تاریخی را خواندم لذت بردم .عاملی که باعث شدنوشته های تاریخی سایت را موبه مو بخوانم این بود که مالک روستای ما(حور) قبل از خوانین نمین (اسبقیها) مهرانیها بوده اند همچنین من سند مالکیت روستای سقزچی(همجوار حور) در دوره نادر شاه را دارم که متعلق به شخصی بنام شجاع الدین بن قلیچ خان مهرانی بوده است. لازم میدانم یاد آورشوم لطفا اصلاحات لازمه را در سطر ششم مقاله تاریخ گرده _فصل اول: {{قلیج خان مهرانی تالش در اوایل سلطنت شاه عباس بزرگ حکومت تالش جنوبی و مغان در حاکمیت او بود.}} را اصلاح فرمایید بدلایل زیر:
1- دوره زمانی قلیچ خان مهرانی مورد نظر همزمان با دوره شاه عباس دوم بوده نه شاه عباس کبیر زیرا ماده تاریخی مصرع (درب دولت گشاده باد مدام) بحساب ابجد سال1068 میشود درحالیکه تاریخ فوت شاه عباس کبیر سال ۱۰۳۸ ه.ق می باشد.همچنین دوران حکومت شاه عباس دوم«1052 – 1077 ق بوده
2- برای تنویر افکار عموم لطف کنید اشاره ای هم به قلیچ خان مهرانی دوره نادرشاه بکنید طبق نوشته های آقاجانی او یکی از سرداران قشون نادر شاه ومحل اسکانشروستای سیبیلی آستارا بوده است.
سلام من از نوادگان خان قلیچ خان هستم و از مطالعه مقاله بسیار لذت بردم ، ممنون و دست مریزاد، در ضمن روستاای زر ناز و خیلی روستاهای دیگه در مالکیت مهرانی ها بوده و مقداری از اسناد اون نزد بنده موجود هست. ممنون و سپاس.
dost Aziz man dost darm ba shoma tamas bgyrm . man az nvadegan glij khan hastam
با سلام من سجاد مهرانی سوها هستم از خانواده هایی که در روستا ساکن است جد من کوچک خان مهرانی بود و پدر بزرگم همیشه می گفت نوادگان ما خان های نمین بودند و بعد از حمله تالشی ها ناچار به اینجا آمده اند او حرف ها زیادی در مورد مهرانی ها می گفت و من خیلی از آنها را می دانم و همه را نوشتم. در گرمه چشمه هم مهرانی های زیادی وجود دارد که اسناد زیادی دارند من چند تا را دیدم حتی یک قرآن با خط طلا و شجره نامه وجود دارد و هزاران حرف از بزرگان خاندان مهرانی حیرت انگیز است.
من افتخار می کنم که مهرانی هستم.
با سلام ما از طایفه ی زرگر هستیم و در شوشتر در خوزستان زندگی میکنیم شغل اجداد ما در شوشتر ابتدا زرگری و طلاسازی بوده .پدر بزرگ من بر اساس اصل و نسب فامیلی شناسنامه ای خودش را در زمان رضا شاه زرگر گرفت و پنج برادر دیگر پدر بزرگ من فامیل بیک گرفتن . در میان تمام فامیل پدر من سخن از این است که ما اصالتا ترک هستیم با تحقیقی که کردم یافتم که یکی از طوایف افشار ( زرگر ) نام دارد که در زمان نادرشاه افشار به کرمان کوچ کردند . از طرفی طایقه بزرگ گندوزلو و خلج نیز از سده ی ششم هجری در شوشتر و حومه ی ان سکنا داشتند و در کتاب تذکره شوشتر نیز که به خط مرحوم سید عبدالله جزایری کتابت شده اسامی تمام خوانین افشاری که در شوشتر حکومت کردند و همه لقب بیک دارند اورده شده است . پدر بزرگ پدر بزرگ بنده نیز به نام (( الله بخش بیک )) در شوشتر معروف بوده. سوالی که داشتم این است که ممکن است واقعا ما نیز از نوادگان بدل بیک زرگر باشیم که اجداد ما به خوزستان کوچیده باشند چون ما از قبل از الله بخش بیک هیچ مستندی در دست نداریم. با تشکر
با سلام گرم و تشکر از مدیران سایت روستای گرده و درو به خوانندگان ودوستداران فرهنگ دوست سایت گرده .
داستان بدل بیگ
درباره نوشته آقای زرگری
کلمه بیگ
یا بیک
این لقبی است در آخر نام مردان مثل امیران، شاهزاده، خان زاده، نجبا،دولتمندان ،اشرف زادگان اسفاده می شده. برای خانم ها نیز از لفب بگیم یا بگوم به کار می برند. به ایران بعد از اسلام بوسیله مغولان و تیموریان بخصوص سلجوق ها رخنه کرد و به جای امیر رواج شد و به خزر ها نیز بوسیله مخلوط شدن آنها با اغوز ترک ها و مغولان وارد شد
لقب بیک، بسیار تاریخی است. از نوشته های زبان شناس معتبر(برو کلمان) که ایشان معتقد هستند این لقب در فارسی کهن سانکریت ایران, بگه،بغ،بهاگا لقب شاهزادگان و پادشاهان ساسا نی به معنی الهی یا بغه یعنی خدا استفاده میشد. البته در سنگ نبشته های ایرانی نژاد سغدیان و هم در پهلوی از آن یاد شده. بنابراین است ترک ها از سغدی ها یاد گرفتند، همچنین این لقب در دشت ( ارخون) در مغولستان در سنگ نبشته بعنوان قدیمی ترین زبان ترکی شناخته شده . البته در باره این کلمه عقاید مختلف است،بنا به عقیده بلوشه محقق زبان,
این لقب در زبان آلتایی( بگی)، مغولی (بوگین)، چینی و منچویی( بیله)، ترکی عثمانی بی یا بای، بفازسی بیگ یا بیک استفاده میشود.البته هنوز هم روسای ایل های ترکمن ها و اصیل زادگان آنها لقب بگ دارند.
در حال حاضر در خیلی از کشور ها این لقب بکار برده میشود. از قبیل :
هندوستان، پاکستان، ایران، ترکیه، کشور های ترک زبان شوروی سابق، در بالکان ،بنگلادش، آذربایجان و در بعضی از کشور های غرب کسانی هستند اسم فامیلشان بیگ است.
در زمان صفویان در اثر رقابت با عثمانی ها, عثمانی ها در تلاش حذف این القاب بودند وآنها امرای خودرا لقب پاشا (پادشاه که لقب ایرانی ها بود) اسفاده کردند.ایرانی ها نیز به امرای خود لقب خان و سلطان که مال ترک ها بود دادندد که از پدر به پسر انتقال یافت. بعضی از روستاهای آذربایجان از نام بیگ استفاده میکنند برای مٍثال (آبی بیگ لی ، شریف بیگلی ، حسن بیگلی و غیره ) در زمان قاجار بعلت تشریفا تی لقب حکام قاجار بود که از پدر به پسر منتقل شد .همچنین بگیم در زمان صفوی ها نیز یاد شده است
جای تعجب نیست حتی در استان مرکزی هم این لقب وجود دارد؛ اگر حافظه من درست کار کند من روستایی دیده ام بنام ( وایه بیگ) ، در ساوجبلاغ نزدیک کرج بین جاده اصلی کرج به طرف قزوین.همچنین این موضوع خاطره ای بیادم انداخت، من این لقب را در تهران نیز شنیم، یادم هست در تهران دانش آموز بودم، در خیابان قزوین یک قهوه خانه بود صاحب قهوه خانه یک کرد بود و قهوه خانه محل دید و بازدید نمینی ها، آستارایی ها و ویلکیجی ها بود و آن را خانگاه یا خانقاه نام گذاشته بودند. من در هر دو هفته یک بار جمعه به خانقاه سر می زدم ، در آن زمان مرحوم آقاصف شهبازی گرده از روستاهای نمین تخم مرغ و خوار بار به تهران برای فروش می آورد و از تهران کت شلوار، لباس های دیگر و کفش به نمین و روستاها برای فروش می برد. (مادرم از ایشان پنیر، عسل، نان شیری ( یوخا) نازک چورک ( کلوچه مخصوص ) و میوه خشک برای ما میفرستاد. اجناس آقا صف چند دقیقه طول نمیکشید مشتریان به جعبه های او حمله کرده آنها را خالی می کردند.
3 نفر مرد بسیار سالخورده مشتریان دایمی خانقاه ( قهوه خانه) بودند. صاحب خانقاه با سبیل درشت ،با موهای سفید پرپشت منظره شیر آبی داشت در جوانی سرباز رضا شاه بود آن سالخوردگان به او لقب دشمن داده بودند. وآقایان دیگر یکی از آنها آستارایی با عصا راه میرفت، لقب بیگ و دیگری از نمینی ها قدیم بنام هژبری از رودسر در ارتش کرهبان بود، مردی لاغر اندام قد بلند قامتش در اثر زمان خم شده (بقول خودش رشید ترین سرباز در ارتش ایران و از رضا شاه سر و گردن بلندتر بود (بقول خودش قدش 210 سانتیمتر ) صورتش جنگ دیده اثر زخمهای عمیق در چهره اش نمایان با پای لنگ ، ایشان لقب خان و سومی از دهات ویلکیج یا ارشق لقب آقا داشت . این آقا در میدان ثریا جنب سینما آجیل فروشی و سادویچ فروشی داشت ( هر جمعه آجیل به خانقاه می اورد ). هر 3 نفر درزیر دست سرهنگ پسیان خدمت کرده بودند . این آقایان پس از کشته شدن سرهنگ پسیان ترک خدمت کرده به خانه های خود برگشته و سالروز کشته شدن سرهنگ پسیان را در محل خودشان با طشت گذاری سوگواری میکردند. سرهنگ پسیان که بوسیله رضا شاه کشته شده بود. رضا شاه سوگواری سرهنگ را ممنوع و آنها را از شهر و دیا ر خودشان به قزوین و تهران تبعید کرد.این پیر مرد ها با صاحب قهوه خانه همیشه از گذشته دور در باره سرهنگ پسیان و رضا شاه صحبت میکردند و من نیز گوشهایم را تیز کرده به گفتگوی آنها گوش داده یاد داشت میکردم. یادشان گرامی روحشان شاد باد.
.
حالا در باره بدل بیگ گرده
بدل بیگ از قوم افشار نبوده بلکه از خاندان مهرانی نمین بود. مهرانی ها خاندان اصیل ایران باستان و یکی از هفت خاندان ممتازایران کهن واز خویشاوندان ساسانیان بودند.حکومت آنها در ری، سمنان و آران بود . در زمان خسرو پرویز ساسانی بعنوان مرزبانان به نواحی تالش آمدند. فرزندان و نوادگان آنها مالکان مناطق مغان و تالش و ویلکیج و بطور نیمه مستقل حکومت کردند. برابر طغرای که در خانواده کربلای حسین خان (کلب حسینخان حاکم نمین در زمان قاجار ) مهرانی ها مالکیت تمامی تالش را داشتند. یادم هست مادر بزرگ بار ها میگفت اجداد ما در این مملکت 72 پارچه روستا داشتند و با آمدن خان های سادات نمین بوسیله قاجار، مهرانی ها همه املاک، باغات و خانه های خود را از دست داده به مناطق مختلف ایران پناه بردند. مهرانی ها قبلاً دین زرتشت داشتند و در زمان صفوی ها و قاجار دین اسلام را قبول کردند. اما خیلی از آداب و رسوم آنها برجا مانده بود. برای مثال گرچه مادر بزرگ من نماز خوانده و روزه کرفته و آین اسلام را مراعات میکرد آداب زرتشتی را نگه داشته بود. من یادم هست مادر بزرگم در باغ آتش درست کرده غذا می پخت,ما بچه ها چوب های باد افتاده را برای سوخت جمع میکردیم چوبی که خاکی و یا گلی بود برای سوخت قبول نمی کرد و بار ها درصحبت به نور چراغ و آتش قسم میخورد. ما که بچه بودیم در نوروز لباس های نو را اول به روی سگ می انداخت بعد ما می پوشیدیم. برای مثال کت و شلوار یا پالتو را به روی سگ انداخته میگفت (ایتین چولی پرویزین چولی مبارک باد) جامه پرویز بوسیله سگ مبارک میشود . سگ در زمان ایرانی های قدیم جزو خانواده بود. ایرانی ها که به فلات ایران آمدند اولین کاری که انجام میدادند اقدام به کندن استخر برای آب تمیز و پاک کرده و سگ ها تربیت کرده بودند بدور استخر گشت زده و از ورود حیوانات جلو گیری میکردند.
من بخوبی یادم هست در گوزه لر اسخر قدیمی که با بوته ها پر شده بود، بدورش سنگ ها ی صاف گذاشته بودند مرحوم بدیر قنبری آن سنگ ها را برای جلوگیری از سیل استفاده کرد. من از ایشان سئوال کردم که این سنگها برای چی هستند. ایشان گفتند قدیمی ها می گفتند در زمان قدیم گوزه لر یک ده بوده و اثر 2 تا چاه در اینجا نمایان بود برای پر کردن این استخر بوده و استخر برای نوشیدن و پخت و پز استفاده می شده.
اردتمند شما پرویز اسرافیلی گرده
با درود و خسته نباشید
یک سوال از شما مهرانی ها
اگر خودتان را حاکم تالش می دانید میتونم میلت شما را رو بدونم
یعنی خودتان را از کدوم قوم می دانید
با سلام. من مهران مهرانی هستم و در مورد خاندان مهرانی در طول تاریخ تحقیق و پژوهش فراوانی انجام داده ام و کتابی در این موضوع در دست چاپ دارم. خواهشمند اطلاعات خود و اسناد و مدارک موجود در مورد خاندان مهرانی را برای چاپ در این کتاب با من به اشتراک گذارید. امید وارم ذره ای از بزرگی این خاندان در طول تاریخ بماند و فراموش نشود با تشکر.
شماره تماس 09147086562
سلام پسر عموی دور افتاده من ای کاش همگی دور هم نزدیک هم بودیم افسوس از این خاندان بزرگ شناختی از همدیگر نداریم . ما از مهرانی سوها گرمه چشمه نمین هستیم . عموی من اطلاعات زیادی داره میتونه کمک شما کنه . محسن مهرانی
باسلام من نیز از نوادگان بدل بیگ هستم از زحمات نويسنده کمال تشکر وقدردانی را دارم خواندن این مطالب موجب مسرت و شادمان گردید موفق و موید باشید
درود بر پرویزخان. چند وقتی است که تاریخ زیبای شما را میخوانم ولذت بردم. من از نوادگان اقاجان خان از هشجین خلخال درتهران زندگی میکنم .من اطلاعات خوبی از وی ندارم .تمنا دارم درصورت اطلاع داشتن .حقیر را. روشن فرمایید با تشکر… 8715 094 0919
لطف الله اقاجانی