بسمه تعالی
با عرض سلام و دردود به آقای پرویز اسرافیلی و آقایان برنامه ریزان سایت گرده. اینجانب که در مورد تاریخ و فرهنگ شهرستان نمین چندین سال است تحقیق و پژوهش می نمایم، اخیراً خیلی با دقت سایت ها را مطالعه می کردم که به سایت گرده رسیدم. نوشته های آقای اسرافیلی نظر مرا به خود جلب کرد. بنده دو سال پیش با یکی از گرده ای های مقیم نمین که معلم هستند، درخواست مطالب در مورد روستای گرده نمودم. که نوشته ای جامع در مورد روستای خودشان برایم تهیه نمایند. متأسفانه تاکنون خبری از ایشان نشده و به علت فعالیت بنده در زمینه های مختلف ادبی و فرهنگی، این موضوع به فراموشی سپرده شد. تا اینکه دو روز پیش مطالبی در مورد روستای گرده رویت کردم. اینجانب هفت جلد کتاب در مورد شاعران و مشاهیر نمین و اردبیل تألیف کرده ام که دو جلد آخری، تاریخ و مشاهیر نمین، و نمین در ادوار تاریخ است، اولی چاپ و دومی در دست اداره ارشاد است. مطالب تاریخی نمین برای کامل و جامع بودن نیاز به اسناد و پژوهش زیادی دارد. که از تمام مناطق ویلکیج جمع آوری شود. هر کتابی که نوشته می شود، همانند یکی از قطعات پازل است که در آینده به وسیله علاقمندان به تاریخ به صورت کامل نوشته خواهد شد. راهی که ما امروز طی می کنیم، به وسیله همشهریان گرامی روزی به مقصد نهایی خواهد رسید.
ارتباط اینجانب با مردم گرده و دوستی ها با برادر شما مرحوم بهروز اسرافیلی از سالهای 1340 الی 1346 شروع شد. سیمای برادر شما از ذهنم پاک شده ولی نام و یاد او همیشه با من است. نه تنها اینجانب با ایشان دوست بودم، بلکه بیشتر جوانان نمین در آن تاریخ با وی دوستی داشتند.
عموی من استاد مالک با پدر شما شکرخان که خداوند به هر دو رحمت عنایت کند، دوستی عمیق چندین ساله داشتند. بنده خودم از نزدیک پدر مرحوم شما را می شناختم و در مصاحبت ایشان شرکت داشتم.
با برادر شما مرحوم چنگیز اسرافیلی دوست و همراه بودیم. ما هر دو از نیروی دریائی مستعفی شده بودیم و به نمین آمده و ایشان در تربیت بدنی استخدام شد و اینجانب در آموزش و پرورش. خاطرات روزهای خدمت در نیروی دریائی ما را به هم نزدیک می کرد. برادر دیگر شما که در نیروی دریائی در بندرعباس خدمت می کرد، در سالهای 1352 الی 1355 همشهری و هم ولایتی بودن، ما را به هم نزدیک می کرد.
گاهی در بازار روز بندرعباس و حاشیه خیابان هم دیگر را می دیدیم و ساعتی هم صحبت می شدیم. از نوجوانان گرده که در مدرسه راهنمایی شیردل و دبیرستان مطهری در آزمایشگاه مدرسه درس داده ام، چند نفری را به یاد دارم. احمدی، قانع، اسرافیلی و دیگران…
آقای نجم الدین اقبالی را از نزدیک می شناختم. دوستی و ارتباط نزدیکی در سال های اخیر با او داشتم. خاطرات و زندگی این اشخاص درس بزرگی می تواند به انسانها بدهد. در مورد تکم و تکم گردانی هم مانند شما مقاله ای در هفته نامه های اردبیل در سالهای گذشته نوشته ام. و به فرهنگ بومی منطقه خیلی علاقمند هستم که نصف کتاب «نمین در ادوار تاریخ» در این مورد است.
بنده خاطره ای از روستای گرده دارم که حاصل آن چند قطعه عکس است که در سال 56-1355 از باغ و خانه ای در گرده گرفته ام. پسر عمویم عوض عسگری در آن سال در روستای گرده معلم بودند و بنده هم که علاقمند گشت و گذار بودم، همراه ایشان به روستای گرده آمدیم. با وی به مدرسه رفته بعد از آشنایی با مدیر مدرسه و دیگر همکاران او، بنده یک ساعت به یکی از کلاسها رفتم و با دانش آموزان صحبت کردم که اولین تجربه من در یک کلاس دبستان روستایی بود. بعد از پایان مدرسه به باغ رفتیم و چند قطعه عکس انداختم که به سایت گرده تقدیم می شود.
بنده در کتاب تاریخ و مشاهیر نمین نگاهی گذرا به نسل مهرانیها و خوانین نمین کرده ام. مطالعات بنده از تاریخ و منطقه تالش شروع شده و تاریخ آذربایجان و قفقاز را دربر گرفته است. اسناد و مدارک در ثبت تاریخ خیلی مؤثر است و منابع در مورد تاریخ نمین خیلی کم است و منابع محدود می باشد.چند سال است که فعالیت می کنم، خوشبختانه در این مدت اسناد زیادی به مرحوم ستوده و اینجانب هدیه کرده اند که در روشن شدن تاریخ نمین خیلی مفید است.
نوشته های بنده در مورد تاریخ خوانین نمین مبتنی به این اسناد است و فعلاً به مباحث تحلیلی نرسیده ام. چون نوشتن یک مقوله پیچیده است.
با وجودی که از زمان حکومت یک ساله دموکراتها در آذربایجان هفتاد سال می گذرد. وقتی با مردم نمین در مورد دموکراتها صحبت می کنم، از بیان یک سری حقایق آن دوره طفره می روند و نگران هستند و یا کسانی که پدربزرگشان و یا پدرشان در آن دوره وارد جریانهای سیاسی شده بودند، امروز می خواهند یک مهر سربسته باشد.
به همین خاطر نوشتن از تاریخ نمین برای شخصی مانند اینجانب که در نمین زندگی می کنم، یک کمی سخت است. و برای شما ذکر حقایق گذشته راحت تر است. بیان و ذکر ظلم ها و بی عدالتی های گذشته درسی برای آیندگان است. لازم است که نوشته شود و هر چقدر در این مورد بنویسیم، کم نوشته ایم. در کتابهایم فعلاً مطالبی نیامده است و یادداشت زیادی در این مورد دارم در یک کتابی جداگانه عرضه خواهد شد.
تاریخ ویلکیج «نمین» نقاط مبهم و نانوشته زیادی دارد. مخصوصاً بعد از حمله مغولها به اردبیل که اردبیل ویران و اهالی را قتل عام کردند.
کلب حسین خان مهرانی بعد از حکومت خوانین لنکران در نمین در روستای آق بولاغ قوی لقه سکونت داشته و در دوره حکومت آقامحمدخان قاجار حاکم نمین شخصی به نام عبدل خان بوده که به همراه شاه به قفقاز رفته بود. و برادرانش را در نمین جانشین قرار داده که مصطفی خان با لشکری 12000 نفری به قلعه نمین حمله و آنرا در محاصره می گیرند. بعد از تسلیم قلعه پسرش حسین خان در حکومت نمین و ویلکیج گذشته و خود به لنکران باز می گردد.
در مورد میرحسن خان هر چه بنویسم که به حقیقت نزدیک باشد، باعث ناراحتی کسی نمی شود. چون میرحسن خان تالش مرد بزرگی بود و یک مرد بزرگ در دوران زندگانی فراز و فرودهایی دارد. به نظر بنده میرحسن خان «اسبق المجاهدین» یک مردی در ردیف ستارخان و باقرخان است و یکی از سرداران جنگ های ایران و روس بوده که به کمک عباس میرزای قاجار آمده بود.
در طول تاریخ در حق وی ظلم شده. شخصی که بتواند در مقابل دو حکومت بایستد و تسلیم نشود، حکومت تزار و قجر و سالها اسلحه بدوش گرفته و مردانه با روسها به جنگ پرداخته و لنکران را که در معاهده گلستان واگذار شده بود، از دست روسها خارج سازد و در آنجا سکونت کند. اگر در معاهده ترکمن چای در مورد محل حکومت وی یعنی منطقه تالش شمالی و شهر لنکران اصرار و پافشاری پاسکوویچ نبود، طبق معاهده باید به ایران تعلق می گرفت.
و لنکران از ایران منفک نمی شد و میرحسن خان در حکومتش باقی می ماند. میرحسن خان در تهران توسط قجرها مسموم شد نه توسط خواهرانش، در ناسخ التواریخ آمده است به مرض استسقاء درگذشت. با نوشتن مطالب بالا خواستم در مورد تاریخ منطقه و نقاط مشترک فکری که به روشن شدن حقایق کمک می کند، باب مراوده ای باز نمایم.
موفق باشید. یحیی عسگری نمین 2/2/94



ضمن تشکر و قدر دانی از جناب یحیی عسگری عزیز جهت تهیه متن فوق وهمینطور زحمات ارزنده جنابعالی در راستای کمک به شناخت شخصیت ها و رویداد های تاریخی استان ،از ایزد منان آرزوی توفیق و موفقیت روز افزون برای شما داریم.
حسین اسرافیلی نوه ی مرحوم چنگیز اسرافیلی