از: پرویز اسرافیلی گرده
ایستادگی دلیران گرده در قبال بیدادگری محمد علی شاه قاجار و تیر خوردن ابراهیم بیک پدر پهلوان اژدر و یونس میرزا ( پدر بزرگ من)
نقل از شوهر خاله من،
چند کلمه از ظلم و ستم محمد علی شاه قاجار
شوهر خاله من غلام آقا در اردبیل پاسبان بود. و قبل از او پدرش پلیس و پدر بزرگش در اردبیل در زمان محمد علی شاه « نظمیه ( پاسبان) بود. بنا به گفته پدر بزرگ شوهر خاله من: حکام قاجار در شهر ها و قصبات سراسر ایران اختیار کلی داشتند.
بدین معنی مجاز بودند که مردم را بدون محاکمه، و دادگاه ،شکنجه، اعدام و یا به دهانه لوله توپ بسته پرتاب کنند. بخصوص در زمان شجاع الدوله حاکم اردبیل، مامور قتل و یا جلاد، سیّدی بود بنام میر غضب. زمانی که میر غضب زنده بود زندان اردبیل بکلی خالی بود. متهمین فرق نمی کرد، آیا بدلیل عدم پرداخت مالیات و یا از رفتار نوکران حاکم و عمّال شاه زاده ها اعتراض کرده ویا قاتل بوده بی تفاوت بود همه را می کشت. کسی را که میر غضب احضار کرده بود راه برگشت نداشت. بدین سبب آنها که کوچکترین خطا هم کرده بودند. از ترس میر غضب و حاکمان قاجار بدون عجله ترک دیار کرده و به آن طرف مرز شوروی فرار می کردند. بنا به گفته پدر شوهر خاله من: روزی که خانم ها، دختران و یا کلفت های حاکم اردبیل، برای خرید به بازار یا به حمام و یا برای گردش به شهر می رفتند، هیچ پاسبان و یا مامور نظمیه تمام شب را تا صبح از ناراحتی خواب به چشم نداشتند. قبل از ورود خانم ها و یا کلفت ها، جارچی در خیابان ها به مردم هشدار می داد که خیابان ها را خلوت کنند. هر مرد و یا نو جوانی تصادفاً با این خانم ها و یا کلفت ها بر خورد کردند. باید با چشمان بسته، رو بطرف دیوارمی ایستادند. اگر این دستور را مراعات نکردند نتیجه عمل، مرگ و یا کوری بود. 3 نفر شاید هم بی اطلاع از این موضوع دستور را مراعات نکردند، بدستور میر غضب به دهانه توپ بسته و پرتاب شدند. گویند وفتی که سر این 3 نفر در هوا در پرواز بودند هنوز هم در حال سخن گفتن بودند. ( گویا این 3 نفر یکی رئیس شاه سون های خامس لو و دیگری رئیس شاه سون های فولاد لو و نفر سومی یک آخوند از اطراف دهات اردبیل بوده . ( نقل از پاسبان غلام اردبیلی شوهر خاله من). من در کتاب بازی بزرگ ایران که از یاد داشتهای نماینده اشغال گر انگلیسی خواندم، نوشت: یک حاکم قاجار مردی را احضار کرد، گویا درباره موضوعی اعتراض کرده بود. حاکم قاجار تعجب کرد که چطور این مرد از من نترسیده و اعتراض کرده است و از خود پرسید قلب این مرد چطور است ؟. دستور داد شکم مرد را پاره کرده و قلبش را در آوردند تا حاکم شاهزاد ،قلب مرد را مطالعه کند. با آن همه ظلم و ستم و زور گویی از طرف دربار و حکام محمد علی شاه، مردم دلیر گرده شجاعانه ایستادگی کرده و از سرزمین خود دفاع کردند.
در این قسمت داستان گرده که امکان نیست در باره هر یک آنها نوشت و از 3 نفر که از همه بیشتر زبانزد مردم بودند یاد می کنیم. آن 3 نفر، بدل بیک، ملا آقا رحیم و بالاکشی (جد حریف شریف و علی بابا است)
اول بالا کشی .
بالاکشی مردی بود با هیکل و اندام کوچک، با قلب بسیار بزرگ. شاید به خاطر کوچکی جسمی او را بالا کشی می نامیدند. ما از اسم حقیقی ایشان اطلاع نداریم. پدر بالا کشی ، آتاکشی و مادرش بی بی در سن های نوجوانی از شروان با یحیی بیک به گرده آمده بود و در گرده باهم ازدواج کردند. بنا بگفته قدیمی ها، بی بی بیش از 13 سال نداشت ولی ما مای بسیار ماهر بود و حرفه مامائی را از مادر بزرگ و از مادرش یاد گرفته بود.
بالا کشی تیر انداز بسیار ماهری بوده گویا مگس را از فاصله دور با تیر میزد. در گرده چند تیر انداز ماهر بودند ولی کسی مثل
بالا کشی نبود.
روزی صبح، بدل بیک در خانه کوچکی در ( احمد باغی خرابه آن خانه هنوز هم نمایان است ) صبحانه میخورد، در آن زمان احمد باغی هنوز در دست بدل بیک بود و به خانواده جعفری فروخته نشده بود. به دستور محمد علی شاه، صارم السلطتنه نمین که فرستاده و مامور امیر تومان نمین بود به گرده آمده و از پسر بچه ای در(آبش باغی) سراغ بدل بیک را گرفت و پسر بچه او را به احمد باغی به بدل بیک برد. صارم السلطنه از مردم گرده در خواست مالیات آن سال را دو برابر می خواست. بدل بیک همه مردم را جمع کرده و پس از مشورت قرار شد که زور گویی و بی انصافی دولت برای مردم زحمت کش گرده قابل قبول نیست. بدل بیک به صارم السطنته گفت: ما مالیات سالیانه که حتی آن هم بسیار سنگین است و بیش از سهمیه ما است، راضی به پرداخت آن هستیم ولی یک دینار اضافی نخواهیم داد.صارم السلطنه مردی که همراهش بود فرستاد 6 نفر تفنگ دار در پشت درختان (دیرمان بوینی در راه قدیمی نمین) در گردنه آسیاب سرخ در انتظار دستور صارم السلطنه بودند، آمدند و در آن طرف رودخانه تفنگ در دست ایستادند. صارم السلطنه بدل بیک را تهدید کرده و گفت : امیر تومان در انتظار دریافت مالیات است و باید به تبریز هر چی زودتر بفرستند و گر نه باید با من به نمین آمده و به حاکم جواب گو باشد. بدل گفت : هیچ قدرتی مرا از اینجا تکان نخواهد داد. صارم از بی بکی بدل تعجب کرده ، گفت در صورت لغو دستور، تفنگ داران شلیک خواهند کرد. بدل بیک قبلاً نقشه کشیده بود. بلاکشی در پاین باغ بعنوان آبیاری مشغول بود. و تیمور طبق قرار با دیدن صارم السلطنه به پیش آنها آمد. بدل به تیمور گفت برو حسینعلی، میکائیل، قاسم را صدا کن بیایند تا صارم تفنگداران درست و حسابی گرده را دیده و از مهارت آنها شک نداشته باشد. تیمور عمداً به ده گشت زده، برگشته و گفت (همه آنها رفته اند برای آبیاری یا برای جمع آوری یونجه). بدل بالا کشی را صدا کرده و گفت ( تیر اندازی تان چطور است؟ بالا کشی گفت ( بخوبی حسن، قرداشخان، میکائیل و سایرین نیست . ولی هرچیزی را تا آنجا که به بینم می توانم بزنم ) . بالاکشی یک پروانه را در هوا از دور نشانه گرفته و با تیر زد. بعد، چوب سیگار بدل بیک را در دست بدل از دور زده و گفت اجازه بده تمامی تفنگداران صارم السطنه را در حین چشم زدن به زمین به انازم. آنوقت بطرف رودخانه دوید و در این طرف رود خانه مثل شیر ایستاد. صارم السلطنه این دلاوری و مهارت بالاکشی را دید. گفت احتیاج به خون ریزی نیست ما بعد در این باره صحبت می کنیم. به پشت اسب پریده و به نمین بر گشت. دیگر از طلب مالیات تا سال دیگر خبر نشد. بالا کشی گرده را از شّر محمد علی شاه نجات داد
