نوشته: پرویز اسرافیلی گرده
جد من محمد علی خان ( پدر بزرگ یحیی بیک گرده) در رکاب نادر شاه تقدیم به مورخ محترم گرده آقای عابدین عزیزی که محمد علی خان جد ایشان هم است
محمد علی در نمین متولد شده. بنا بگفته کربلای آقاجان بیک جد آقاجانی های نمین، محمد علی در خانه ای که در پشت ساختمان ژاندارمری نمین جلو خانه سلطان علی خان بود متولد شده. خانه مزبور بمرور زمان در اثر عدم توجه با خان های نمین رو به ویرانی گذاشت.پدر محمد علی خان، یحیی خان مهرانی ویلکیج بود و در جنگ ایران با اشغال گران عثمانی در سال 1150 شمسی در میدان نبرد کشته شد.
محمد علی در زمان مرگ پدرش کودکی بیشتر نبود (سن نا معلوم) . طبق اصول قدیم زن بیوه را به ازدواج یکی از فامیل در می آوردند که ملک را به عنوان جهازیه بنام زن بود در فامیل نگهداشته شود. مادر محمد علی سارا (سارای) دختر ابراهم خلیل خان قره باغ و شوشه و زن جوان و بسیار زیبا بود، این ازدواج مصلحتی را قبول نکرد. با کمک مادر زن خودش با یک عده زوار لنکرانی که از زیارت امام رضا به لنکران بر می گشتند در آستارا با آنها به لنکران بعد شروان رفت. از شروان میخواست به قره باغ به خانه پدرش خان قره باغ برود. شروان در اشتغال عثمانی ها بود و محمد خان کرامیه که در اشغال ایران به عثمانی ها کمک کرده بود حاکم شروان بود. مردم شروان بر علیه محمد گرای قیام کرد ه و از شروان بیرون کردند. رهبر یکی از شورشیان شروان خانی بود به نام صوفی نبی مالک ده زرنوای (زرهوای ساتق) در نزدیک شروان و صوفی نبی خودش از شاهزاده های صفوی بود. به خیال اینکه مادر محمد علی اسیر سربازان کرامیه نشود، با زور آن زن زیبا را وادار به ازدواج کرد و محمد علی را به فرزندی قبول کرد و محمد علی چند سالی در خانه نبی زندگی کرد. در تاریخ آذربایجان (بدون اطلاع از سرنوشت محمد علی ) محمد علی را اشتباهاً پسر صوقی نبی از طایفه سرکار می دانند. عثمانی ها با کمک سُرخای خان شمخال داغستان مشهور به چلاق سُرخای خان ، شروان را دوباره تصرف کردند. شمخال چلاق سُرخای صوفی را کشت و یا زندانی کرد، ( بدر ستی معلوم نیست) و زنهای صوفی را به تصرف در آورد. مادر محمد علی یکی از آن زنها بود. محمد علی با مادرش در دستگیری شمخال بودند بعد موفق به فرار شدند ، به قره باغ رسیدند. محمد علی که نسبت به عثمانی ها و شمخال داغستان نفرت داشت و شاهد حادثه مرگ پدرش در دست عثمانی ها بود . در سن 14 سالگی به قشون نادر شاه پیوست و سال های درازی در رکاب نادر در آذربایجان با عثمانی ها، در داغستان، ازبکستان و در هندوستان جنگید. به علت با هوشی و رشادت به فرماندهی زنبورک هنگ شتر های مسلح ( عکس زنبورک در پاین صفه. توپ ها که در پشت شتر ها سوار کرده بودند زنبورک می گفتند.)بقول محمد علی خان در جنگ نادر شاه با عثمانی ها در بغداد، در گرمای فصل تابستان خیلی از قشون ایران و ترکیه تلف شدند. خود نادر شاه در اثر گرما 3 بار بی هوش شده و از اسب افتاد و با آن مشقت عثمانی هارا مغلوب کردند. در این جنگ سردار معروف عثمانی عثمان پاشا که قامیل سلطان عثمانی بود کشته شد. به دستور نادر شاه، سر عثمان پاشا را از میدان جنگ پیدا کرده و به تنش دوخته و با احترام شایان که پرچم ترکیه در روی تابوت، که با ترمه رو پوشی کرده بودند به سلطان که در مرز ایران و ترکیه چادر زده بود بردند. مامور تحویل جسد عثمان پاشا محمد علی خان بود. محمد علی و همراهان این مأموریت را قبول کردند در این انتظار که سلطان دستور قتل آنهارا بدهد. نادر با آنها روبوسی کرده و گفت اگر جانشان در خطر باشد اسب های چابک برده و خود تانرا نجات بدهید و الا دیدار در روز محشر.محمد علی با همراهان، نرسیده به چادر سلطان، سلطان که از جریان با خبر بود از چادر بیرون، به پیشواز آنها رفت. محمد علی را بغل کرده گفت ( سردار نادر خان را بجای خود نادر بغل می کنم و از نادر خان که یک سرباز شجاع و شیردل و دلاوری که پر از سخاوت، بشر دوستی است. عزیزترین سردار سلطان را با جاه و جلال فرستاده تشکر می کنم. و یک خنجر طلائی به نادر فرستاد. محمد علی خان در هندوستان مسئول تسلیم نواب آواده بود، نواب را با خزانه اش به خدمت نادر برد. محمد علی خان جزو سرداران ایران بود که با شاهزاده هندی ازدواج کرد. چند ماه نگذشته بود شاهزاده هندی در ایران در اثر بیماری در گذشت. قصه ای در باره ازدواج سرداران ایرانی با شاهزاده های هندی است : نادر به سرداران اجازه داد که با شاهزاده های هندی ازدواج کنند. بین سرداران رضا قلی میرزا پسر نادر به پیش محمد شاه هندوستان رفته و درخواست ازدواج با شاهزاده ها کرد. محمد شاه در جواب گفت : آداب رسوم دربار پادشاهی هندوستان این است ، هر کس در فکر ازدواج با شاهزاده باش.، شرایط خانه ما این که داماد امپراتور هندوستان باید از خانواده اشراف باشد و اسم 7 اجداد خود را به شاه بگوید. محمد علی خان گفت اجداد من از طرف پدر شروان شاهان آذربایجان و اسامی 25 اجداد را بلد هستم و از طرف مادر شاهان صفوی اجداد من هستند و اسامی همه آنهارا می دانم. محمد شاه بلند شده گفت ( من 851 دختر دارم ، مجاز هستی یکی را انتخاب کنی. نوبت رضا قلی میرزا بود و اسامی اجداد را بلد نبود. شاه از ازدواج او با شاهزاده خوداری کرد. رضا قلی میرزا رفت از نادر شاه اسامی اجداد را پرسید، نادر گفت ( برو به شاه بگو: پدر من نادر شاه پسر شمشیر پسر شمشیر و پسر شمشیر و تمام اجداد من شمشیر هستند. شاه قبول کرد.نادر پس از دریافت خزانه هنگفت از محمد شاه هندوستان به سرداران اجازه داد تا آن جائیکه امکان هست برای خودشان از شاهزاده ها و حاکمان هندی گنجینه واجناس قیمتی دریافت دارند. محمد علی خان پوست بچه گاو میش را پر از طلا، نقره و اجناس قیمتی آورد. در تاج گذاری نادر شاه، محمد علی آمد به دیدن پدر بزرگش میکائیل خان مهرانی ویلکیج (پدر یحیی خان) از میکائیل خان در خواست درخت برای ساختن خانه های تخته ای کرد. میکائیل خان از جنگل های ویلکیج تخته ارائه کرد و در مغان خانه ها ساختند. محمد علی در هندوستان یکی از عزیزترین سردار نادر بود و همیشه دوش به دوش با رضا قلی میرزا پسر ارشد نادر بود. در تاریخ آذربایجان ذکر شده است ، محمد علی خان تا سال 1122در رکاب نادر شاه بود و نادر شاه بنا به قدردانی از خدمات محمد علی خان و از شجاعت و رهبری او در جنگ های طولانی علیه دشمنان ایران، فرمانی نوشت که محمد علی خان را خان شروان و شماخا منصوب کرد. در تاریخ آذربایجان نوشته شده که نادر شاه در سال 1743 کلید شروان و شاماخا را به حاجی محمد علی خان داد و حاجی محمد علی خان در سال 1763 میلادی ( خورشیدی1142) در جنگ با آقاسی خان و محمد سعید خان از طایفه خان چوبان کشته شد. پسر محمد علی خان، اسد خان و نوه محمد علی خان یحیی بیک به ویلکیج مهاجرت کردند . عکس

سُرخای خان کی بود
اگر چه سُرخای خان در باره جد من محمد علی خان ستمکاری کرده است، این عمل نباید مرا اجبار به کند که از حقیقت دور شوم. اگر گفتن حقیقت هر چه تلخ است و در این حال نگفت گذشته همان طوری که به صورت طبیعی اتفاق افتاده به گذشتگان توهین و به آیندگان خیانت است. سُرخای خان داغستان مرد بسیار شجاع و جنگ جو بوده و قهرمان ملت داعستانی ها است. در باره سُرخای خان داستانها اشعار و ترانه ها نوشته شده است. سُرخای در شهر تارکی داغستان متولد شده و پسر گیری بیک است. بنا به رسوم داغستان، خانها ، خانی، به عنوان سر خان یا شمخال با آراء انتخاب می کردند. شمخال از تمام خان ها مالیات میگرفت ولی خودش از مالیات معاف بود. در سال 1700 میلادی سُرخای خان پسر گیری بیک را به سمت شمخالی انتخاب کردند. ولی 8 نفر از خان ها بدلیل آن که سُرخای خیلی جوان بود 8 تا از خان ها او را قبول تکردند. طبق رسوم داغستان در صورت عدم توافق طرفین باید با جنگ و جدال تن به تن با نیشتر مسئله را حل کنند و کسی که غالب شد شمخال شناخته شود. سُرخای از همه جوان تر و قویتر بود 4 تا از خان ها را با نیشتر کشت و 4 تای دیگر فرار کردند. در این جنگ تن به تن دست راست سُرخای از مچ بریده شده و به زمین افتاد و به این خاطر ا و را چلاق سُرخای می گفتند.سُرخای با این حال همه را مغلوب کرد و شمخال داغستان شد. زمانی که عثمانی ها در زمان سلطان حسین صفوی آذربایجان را اشغال کرده بودند و سُرخای که به عثمانی ها در جنگ علیه ایران کمک کرده بود، سلطان عثمانی شروان را به سُرخای داد. نادر شاه داغستانی هارا از شروان بیرون کرده و سُرخای خان دستگیر شده بود و بعلت اینکه سربازان نادر سُرخای را نشناخته باور نکردند که مردی که یک دست داشت سُرخای باشد! او را آزاد کردند.

بادرود. لطفا در باره اقاجان خان که به مریوان رفته وبه هشجین خلخال هم سفر کرده .من از نوادگان ایشان هستم . بنویسید…تشکر