از پرویز اسرافیلی گرده : به همشهریها عزیز گرده:

هفته
گذشته برای شما در باره مسجد گرده بصورت اجمالی نوشتم. این هفته در باره
یحیی بیک بنیان گذار گرده و جد احمد بیکلی های گرده برای شما مینویسم:
در
سال 1351، در تهران، مادر ، صاحب خانم، یک بوخچه به من داد. گفت (پدرت در
جوانی اکثر کتابهای یحیی بیک و احمد بیک را به مردم قرض داده و موفق
بدریافت نشد. بخصوص در نمین در مدرسه معلم هایش خیلی از کتابها ازش
گرفتند. خیلی از کتابها راهم مردم بسرقت بردند. به من گفتش که از محتوی
بوخچه مواظبت کن. در بوخچه قرآن یحیی بیک بود. یکی از بهترین هدیه که کسی
به من داده. در حاشیه های آن پر از اتفاقات که به اجدادما رخ داده نوشته
اند. شجره خانواده ما یحیی بیک و یا احمد بیک نوشته در حاشیه آن قرآن است.
«( اگر نسل جوان آشنای با بوخچه ندارند؛ قبل از ایجاد چمدان، ساک و کیف
خانمها، مردها از کیسه، توبره و گونی برای مسافرت استفاده می کردند. و
خانمها از بوخچه که شبیه سفره و با گلدوزی مزین بود، برای مسافرت و یا
نگهداری اشیای شخصی به کار می بردند.)»
قباله گرده یحیی بیک
یحیی
بیک فرزند اسد خان و مادرش دختر پناه علی خان قره باغ و شوشه بود ( همین
قره باغی که آذربایجان و ارمنستان در باره آن جنگ کردند) اسد خان مالک
دهستان گرده و مالک دهستان( جمعاً 13 دهات از دهستان گرده بود)
و
در اُجا رود مالک 24 ده بود. بعد از عهد نامه ننگین گلستان، امپراطور
روسیه خوانین آذربایجان روسیه را لغو کرده و تمام املاک خوانین آذربایجان
روسیه را تبدیل به املاک امپراطوری روسیه کرد. خوانین آذربایجان، آنهای که
تابعیت روسیه را قبول نکردند . از فتحعلی شاه تقاضای اقامت کردند. فتحعلی
شاه فقط آنهاییکه طرف دار قاجار بودند، بآنها قول داده شد که در ایران
مالک املاک خواهند شد. قاجار از دهات خودشان حتی یک وجب خاک به آنها
ندادند. بنابر این فتحعلی شاه خوانین آذربایجان ایران دستور داد که نصف
دهات شان را به خوانین مهاجر روسیه واگذار بکنند. خوانین ویلکیج
جزو
آنها بودند. خیلی ار خانهای اطاعت کردند. والی خانهای ویلکیج لغو دستور
فتحعلی شاه کردند. اسد خان، کلب علی خان، کلب حسین خان و شاه پلنگ خان
ویلکیج جزو یاغی ها محسوب بودند. اگر (خاطرات آقای اُژن ایون را مطالعه به
فرماید: آقای اُوین می نویسد : که از نمین دیدار کرد در نمین مهمان میر
کاظم خان بود و میر کاظم خان، خان تازه نمین و ویلکیج است اما خانواده
ایشان حتی یک وجب ملک در ویلکیج ندارند).
خیلی از سالخوردگا ن
گرده با داستان اسد خان آشنا هستند. اسد خان را به دستور شاهزاده دیابزه
(برادر ولیعهد عباسّ میرزا ) دستگیر کرده، سرش را تراشیده، خشیل داغ به سرش
ریختند و با زخم جان گداز، نیمه جان در زنجیربسته به تبریز بردند. در
تبریز در لایه دو دیوار به پهنای نیم متر بود زنده به گور کردند. در (باره
اسد خان هقته دیگر برای شما عزیزان خواهم نوشت).
«(به نظر
من در گرده نان پختن از مد افتاده است. شاید نسل جوان نمیدانند که خشیل چی
است؟ حشیل را از آرد و شیر مثل آش می پزند. با عسل و خامه ویا با کره و
عسل و یا با شکر و شیر می خورند. در خانه ما زمستان ها اغلب روزها ما خشیل
میخوریم ( هنوز هم کّتی یا دهاتی ، گیردلی هستم و افتخار می کنم ) »
در باره یحیی بیک:
.
در خرداد 1141خورشیدی حاجی محمّد علی خان که خان شروان، شاماخا و
اسماعیلی بود؛ برای دومین بار به زیارت مکه ( این دفعه با دخترش) رفته
بود پس از زیارت از مکه بر میگشتند. 2 برادر نامشان آقاسی خان و قاسم خان
از طا یفه الاه وردی بیک از ایل سرکار شروان، در تاریکی شب حاجی محمد علی
خان را کمین کرده، به قتل رسانید. دختر محمد علی خان را به اسارت برده،
آقاسی خان او را به زنی اختیار کرد ( متاسفانه اسم دختر محمد علی را فقط
بنام حاجی خانم میدانم). پس از مرگ محمد علی خان، پسر
ارشد ش
مناف علی خان را در زندان انداختند. اسد خان فرزند جوان محمد علی خان با
27 خانواده از شروان که در خدمت محمد علی خان بودند با خزانه (طلا و نقره
) محمد علی خان به طرف ویلکیج روانه شدند. همراهان اسد خان هم سنی و هم
شیعه بودند. ( از تاریخ خانواده ما تمام اجداد ما از اسد خان به بالا دین
سنی داشتند. یحیی بیک بعد ها دین شیعه را قبول کرد).
بعض از
همراهان سنی یحیی بیک در امین جان ساکن شدن. ( در شروان پس از مدتی
مناف خان بوسیله خان قوبا از زندان آزاد و خان شروان شد).
یحیی
طفل بود که از شروان با پدر، 2 برادر و 2 خواهر به ویلکیج آمدند. پس از
دستگیری پدرش. تمام املاک اسد خان توقیف و به میر کاظم خان و فامیل میر
کاظم خان داده شد به( جز پله چای) . بعد از چند ماه، چند تا ده از دهستان
گرده را به فرزندان اسد خان پس داند. ولی از دهستان اُجا رود هیج ملکی پس
ندادند. در این جریان دو نوع داستان است
داستان اوّلی: بعد از
عهد نامه ترکمن چای قرار شد بین قاجار و روسیه قرداد عوض، بدل سربازان
اسرای جنگی شد. تعدادی از سربازان ایران در خواست کردند که در روسیه
اقامت کنند. در زمان جنگ تعدادی از سربازان روسیه پناهنده ایران شدند و
خودداری از مراجعت به روسیه کرده و ساکن ایران شدند. یکی از پناهندگان
روسیه یک سروان بنام سامسون در نمین به شغل بناّی ونجاّری اشتغال ورزید.
با اسد خان رابط دوستی داشت. با یکی از دختران اسد خان ازدواج کرد و دین
مبین اسلام را قبول کرد. به لقب سامسون خان مشهور شد.تعداد سربازان
پناهنده روس در ایران به آن اندازه بود، ولیعهد قاجار عبا
س
میرزا آنها را در تبریز بعنوان گارد ولیعهد استخدام کرد. فرمانده گارد
سروان سامسون شد. گارد ولیعهد بسیار معتبر و قدرتمند بود حتی عباّس میرزا
از آنها هراست داشت. گویا سامسون ک داماد اسد خان بود عباّّس میرزا را
وادار کرد ک چند تا از دهات اسد را به فرزندان اسد پس بدهد.
داستان
دومی: مادر اسد خواهر ملکه فتحعلی شاه بود. آن ملکه که زن ارشد شاه و
ریس زنان حرمسرا بود. به آن خاطر املاک یاد شده را پس دادند. کلب حسین خان
و سایر خانها به کلی دهات شان را از دست دادند. گویا سامسون پس از مرگ
عباّس میرزا با همسر و دو فرزند به روسیه بر گشت و هیچ خبری از ایشان شنیده
نشد.
پعد از آنکه یحیی بیک در گرده ساکن شد، چند تا ا ز
خانواده هایکه با یحیی به ایران آمده بودند، و در دهات ویلکیج پراکنده شده
بودند از استماع این خبر به گرده کوچ کردند. یحیی بیک به آنها کمک مالی
کرده و زمین کشاورزی ، زمین برای ساختن خان واگذار کرد.
عکس قدیمی گوزه لر تنها راه به اسیاب سرخ (قرمزی دیزمان)

از کارهای یحیی در گرده:
چشمه شور بلاغ
یحیی
شروع به کندن چشمه در بالای گرده نمود که بنام ( شور بلاغ) معروف است. چون
باغهای که در گرده در محل خانه های فعلی بودند، به علت بی صاحب بودن و
خراب کاری شاه سون ها که شاخه های درختان میوه را با میوه از بن می بریدند و
با خودشان می بردند. یا در پایز درختان میوه ها را برای سوخت ، یا برای
پختن غذا استفاده میکردند. همچنین خیلی ار درختان کهنسال بودند مردم
گرده برای سوخت و پختن استفاده کردند . یحیی بیک شروع به درخت کاری و باغ
سازی کرد. تمام باغهای قدیمی که در گرده از کوه های تنگ تا راه نوشنق
وجود داشت ، بوسیله ایشان به عمل آمده بود
چشمه کهریز
کم
کم مهاجران دیگر به گرده کوچ کردند و احتیاج به آب داشتند, یحیی بیک اقدام
کرد به حفر قنات در پاین گرده که مشهور به (کهریز ) است.
ساکنان
قبلی گرده که در زمان اشکانیان در محلی بنام (گوزه لر، گوزه لر بنام چاه
یا قنات است. در این محل سکونت داشتند. در گوزه لر چاه ها کنده بودند و آن
چاه ها به هم اتصال داشتند. چاه ها 3 دهانه داشتند. 2 دهانه در گوزه لر و
یکی در محل کنونی باغ حاجی بالا خان. این چاه ها گویا تا دامنه کوه در
پشت کوزه لر ادامه دارد. یحیی آن چاه ها را کنده و به کهریز متصل کرد.
آب بسیار سرد وزلال از دامنه کوه ها از زیر باغ مرحوم حاجی با لا خان
جعفری به کهریز میریخت.
مردم قدیم گوزه لر گو یا در طرف
راست راه گرده- نمین گورستان داشتند. تمام سنگهای گورستان را ساکنان بعدی
برای جلو گیری از سیل استفاده کردند.
بقول مادر
بزرگم صاحب خانم: در زمان بدل مردی بنام قلب علی، از خلخال، هر سال در
تیر ماه به گرده می آمد، با یک زنبیل به پشت بسته با فانوس میرفت کهریز
را تمیز میکرد. یک روز قلب علی قبل از ظهر وارد کهریز شد، تا عصر بر
نگشت. وقتی که بیرون آمد گفت تا نزدیک کوه ها رفته و استخر بزرگی پر از آب
دید. کسی نمیداند آیا صحت دارد یا نه!؟
قلب علی مدت 10 سال
نیامد، آب کهریز رو به کمبودی گذاشت . بدل بیک دنبال چاه کن میگشت. تصادفاً
خانواده ی از یکی از دهات اردبیل در پی دهی میگشتند که ساکن باشند،
گذرشان از گرده افتاد. به بدل بیک خبر دادند، که رهگذر ها هر دو پدر و پسر
مقنی و جاه کن هستند. برای بدل اینها فرستاده خدا بود. بدل بیک این
خانواده بسیار مهم را از جان ودل پذیرش کرده و در گرده سکونت داد. آن پدر و
پسر شهباز و معلم تعلیمی بودند. پدر و پسر کهریزرا رونق دادند.
آسیاب
یحیی
بیک اول یک آسیاب در دامنه کوه تنگ ( تنگ داغی) بنا کرد. که به آسیاب
یحیی (یحیی دیر مانی ) مشهور بود. در اثر سیل این آسیاب ویران شد. سالهای
بعد کلبلای آبی ( جدّ صبوریها همان آسیاب را نو سازی کرد، دوباره سیل ویران
کرد.
یحیی بیک پس از ویرانی آسیاب در دامنه تنگ (کو.ه تنگ
)، خودش به شروان مسافرت کرده، 4 تا سنگ از شروان آورد ( سنگهای بالا و
سنگهای زیرین آسیا) البته سنگهای آبی دیر مانی هم یحیی از شروان آورده
بود، سنگهای شروان (شروان داشی ) از سنگهای سایر آسیا بها بر تر بودند.
یحیی در بالای گوزه لر 2 تا آسیاب بنا کرد. یکی معروف به آسیاب زرد در کنار
جاده گرده نمین بود. بعدها هم به دیر مان بوینی ( یا گردنه آ سیاب نامیده
بود. کسانی که هم سن من یا مسن تر از من هستند حتماً با این نام آشنا
هستند. آسیاب دیگر که آسیاب سرخ بود (قرمزی ) در بالای گوزه لر در طرف
باغات بنام دُش یا باغ حاجی
جبرائیل پدر اسزافیل بیک، ظهراب و
وهاب بود. در بالای همان باغ یک استخر بزرگ کنده بودند از تنگ داغی تا
خود آسیاب مثل دریاچه پر از آب بود و آب از رود خانه گرده دائماً استخر را
پر کرده، از آسیا بها جاری یکی از بغل راه نمین به رودخانه دیگری از گوزه
لر به رودخانه می ریخت. من به خوبی قرمزی دیر مان ( آسیاب سرخ یادم هست )
مردها در تابستان در آنجا شنا میکردند.
یحیی بیک مرد بسیار
زنده دل و شوخ بود. یک نفر از اهالی گرده بنام آتش [ آتاش ) که چهره ,
موها و ریش و سبیل سرخ داشت در آسیاب سرخ و نفر دیگر به نام ساری قدرت که
سر صورتش زرد بود و از آستارا برای تعویض آب هوای سالم به گرده آمده
بود با تشویق و پول وادار کرد که مسئولیت ساری دیرمان را به عهده بگیرد.
بد بختانه آسیاب زرد را پس از مدتی کوتاهی خوانین نمین بعلت مرغوبیت سنگ
شروان یحیی بیک را تهدید به اعدام کرده آسیاب را تخریب و سنگها را برده و
در راه خان کندی در آسیاب استفاده کردند. البته در آن زمان کسی قدرت، با
جرعت نداشت در قبال خانهای نمین ایستادگی کند. خانهای
نمین دست
نشانده دولت قاجار و از هر گونه بی عدالتی در باره مردم انجام میدادند
مجاز بودند. (اگر چه راست گوی و گفتن حقیقت تلخ است . گذشته تاریخ است
آیندگان حق دارند جریان گذشته به دانند ، تا آ آیندگان این گونه بی عدالتی
ها را قبول نه کنند).
یکی از شاهکارهای یحیی بیک این بود. پس
از رونق دادن به گرده ، جمعیت گرده افزایش یافت، جاده گرده –نمین سالها
استفاده نشده، با بوته های جنگلی و گیاه پوشیده بود، تعمیر و باز شد.
دوباره رفت و آمد بین نمین و اُجارود شروع شد. در گرده دختران جوان و زنها
از شور بلاغ آب در کوزه ها در دوش به خانه ها حمل می کردند،.یحیی از کوزه
گران اردبیل لولهای سفالی به گرده آورد. از شور بلاغ به جلوی مسجد و به
وسط ده لوله کشی کرد. این لوله هارا تونگ میگفتند. در جلوی مسجد حوضی درست
کرده سنگهای تراشیده زیبا که از شروان آورده بودند در اطراف حوض قرار
دادند. در وسط ده هم حوض دیگری درست
کرد. مردم و دامها از این حوض ها استفاده میکردند.
2
تا برادران ارمنی نامشان آشوت و فلاحت که تازه مسلمان شده و به عنبران
کوچ کرده بودند. در عنبران قهوه خانه و دکّان داشتند. فلاحت به گرده
آمده در وسط ده، جلوی حوض دکّان که قهوه خانه هم بود دایر کرد. مردم دکّان
ن فلاحت را اشتباهی فلاکت می گفتند.
در زمان احمد بیک فرزند
یحیی بیک به دستور امیر تومان نمین کد از خان ها بود. تونگ ها ( لوله های
سفالی ) را از گرده با سنگهای حوض مسجد کنده در جلوی مسجد جامه نمین در
اطراف حوض قرار دادند. این سنگها شاید هم هنوز در آنجا هستند. ولی از تنگ
ها من اطلاعی ندارم. پس از این حادثه دختران و زنان گرده برای استفاده آب
در خانه هایشان حمل آب با کوزه ها از سر گرفت. در گرده مثل اینکه تازگی
از لوله کشی آب بهرمند شده اندو من از تاریخ برنامه لوله کشی در ده اطلاع
ندارم.
من میتوانم این ادعا را داشته باشم که یحیی بیک کسی
بود سبب شهرت و زیبای کلیم عنبران شد. طرح و نقشه کلیم عنبران همراهان
یحیی به گرده و عنبران آوردند. اگر به تصاویر کلیم های قدیم عنبران نگاه
کنید، حتماً با من موافقت خواهید کرد. همچنین 48 سال بعد از آمدن اسد و
یحیی به ویلکیج در سال 1191 خورشیدی بعد از قرار داد گلستان تعدادی دیگری
از مردمان شروان به سراغ اسد خان به ویلکیج آمده و چند تا از آنها به گرده
رهسپار شدند. امیدوارم کسی از عنبران این موضوع را تحقیقات فرمایند.
خانواده
ایکه در عکس زیر یک است. من اطمینان دارم اجداد یکی از طوایف ده گرده
است که بعنوان آواره جنگ از شروان آمده است. چرا شروان؟ برای اینکه کلیم
شروان در ارابه نمایان است.

باقی داستان هفته دیگر و تا هفته دیگر خدا نگهدار
ارادتمند پرویز اسرافیلی گرده.
«همشهریهای
عزیز که مایل هستند اطلاعات عمیق در باره گرده کسب کنند, من کتابی بنام
طالش کوهستان معروف به ویلکیج نوشته ام، متاسّفانه به زبان انگلیسی است. در
صدد داشتم در انگلستان چاپ بشود. حالا که فهمیدم در گرده مردم به تاریخ
زادگاه مان تعصّب و علاقه دارند, تصمیم گرفتم به زبان فارسی در نمین چاپ
بشود»



