داستان بدل بیگ فصل دوم

تاریخ گرده                                                                                      
نوشته: پرویز اسرافیلی گرده
بدل بیگ گرده

فصل دوم
عشق لطیفه خانم و درگیری بدل بیگ با خا ن های نمین

از شبنم عشق خاک آدم گل شد        صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند        یک قطره فرو چکید نامش دل شد (فضل الدین کاشانی)

در سقوط افراد در چاه عشق قانون جاذبه تقصیری ندارد
(آلبرت اینشتین)
کوه کندن فرهاد نه کاریست عجیب             عشق شیرین به سر هرکی فتد کوه کن است
دیمه مجنونه دلی بلکه ده لیلا دلی دور                 عشق اولان یرده عاقل و دانا دلی دور
(به مجنون نگو دیوانه است جائیکه عشق است عاقل و دانا دیوانه است )
از استاد شادروان مرحوم نجم الدین خان اقبالی نمین،( گویند هیچ کس معلم خوب را فراموش نمی کند)

مرحوم حاجی قده بولی امین جان به من گفتند بدل بیگ ، مشهور به بدل بیگ شجاع و بی باک، مردی بود با هیکل درشت، قد بلند و رشید، خوش تیپ با موی سر و ریش قرمز و چشمان آبی ، در حین حال شجاع، غیرتمند، مردم دار. بنا به گفته ایشان: بزرگترین قبر در قبرستان گرده قبر بدل بیگ است. گردن بدل بیگ از کمر تو کلفت تر بود(اشاره به من) . گفته پدرش احمد بیگ ( بدل اندام رشید و درشت و قیافه زیبایی خود را از مادرش به ارث برده و من حتی به اندازه یک بازوی او نیستم).

بدل بارها میگفت : ( زمانی که جوان بود ، بنا به دستور حاکم نمین در روز تولد شاه قاجار مالکان روستا ها با لباس رسمی برای جشن تولد شاه به اردبیل می رفتند و بدل بجای پدرش احمد بیگ در اردبیل در مراسم شرکت می کرد. در یکی از خیابانهای اردبیل در نزدیک خانه ای ایستاده بود تا فوج شاهسون ها رد بشوند. زن جوانی که از ایوان خانه تماشا میکرد ، به سرنشینان داخل خانه فریاد زد( بیاید به این مرد جوان خوش تیب و زیبا با اسب سفید بسیار زیبا نگاه کنید). زنها از داخل خانه آمدند و همان زن به داد زدن ادامه داد و گفت (مرضیه بیا نگاه کن) پیر زنی در همان ایوان گفت: صدات را کوتاه کن آن شاهزاده است. سال ها بعد ، در سن پیری از همان خیابان برای جشن که رد می شد از همان ایوان پیر زنی به زن دیگر گفت : آن پیرمرد زشت را نگاه کن مثل جغد نشسته روی آن اسب سفید زیبا.

گفتیم که بدل بیگ مرد بسیار خوش تیپ بود . لطیفه خانم و بدل بیگ از اوایل نوجوانی عاشق همدیگر بودند. برای جلوگیری از این وصلت، بار ها با تفنگ در پی شکار بدل بیگ بودند. اثر گلوله در آجر سرخ در دست راست در بغل درب حیاط باغ مرحوم اشرف خانم هنوز هم شاهد این ماجرا است . خانه اشرف خانم نزدیک خانه مرحوم امیر ممالک است ( از گفتار مرحوم سلطانعلی).

لطیفه خانم هر هفته در روز بازار در میدان نمین به دیدن بدل بیگ میرفت. در اوایل لطیفه خانم را در روزهای بازار از ترک خانه ممانعت می کردند.لطیفه خانم بوسیله کلفت خانه و یا سایرین با بدل بیگ تماس می گرفت. بنا به آداب و رسوم زمان فرزندان خان های نمین برای حفظ ملک فقط با بستگان خودشان ازدواج میکردند، ولی برای لطیفه خانم مال دنیا مطرح و مهم نبود. تنها چیزی که در دنیا می خواست فقط بدل بود. شبی بدل بیگ از تاریکی شب استفاده کرده ، لطیفه خانم را پشت اسب گذاشته و به طرف سرزمین گلای خان ترکمن روانه ترکمن صحرا شد، در آنجا با لطیفه خانم ازدواج کرد.به امیر تومان نمین میر لطفعلی خان این موضوع گران آمده که با چه جراتی یک مهرانی دختر خان نمین را ربوده است،دستور داد بدل بیگ را شکار کنند .میر لطفعلی خان آدمی بسیار خشن و بد رفتار بوده است و او پسر سیف الملک و نوه عباس میرزا نایب السلطنه بود و با استفاده از قدرت خود هر کاری از دستش می آمد در باره مردم انجام می داد. در آن زمان گرده هنوز در حال آبادی بود و احمد بیگ پدر بدل بیگ در بستر بیماری بود، عمل بدل ییگ برای امیر تومان بهانه بود.

در سال 1296 قمری میر لطفعلی خان دستور دستگیری بدل بیگ را داد تمامی باغ ها خانه های گرده را جستجو کردند، اثری از بدل و لطیفه نبود. خانه تابستانی بدل بیگ را در محل فعلی( بدل باغی ) به آتش زده و با خاک یکسان کردند. تنها چیزی که از آن خانه بدل بیگ به جا مانده عکس ریش قرمز بدل بیگ است که در پیش این حقیر است.

گرچه در باره رفتار خان های سادات نمین چند مدارک موجود است، بخاطر احترام به تبار آنها و فامیلیت ما با آنها فقط به مدارک اشاره کرده و از متن آنها خود داری میکنم. برای مثال میر لطفعلی خان حاکم نمین و آستارا با روش ترس و وحشت نه تنها با بدل بیگ بلکه با همه مردم نمین و آستارا رفتار کرد. از فرصت استفاده کرده عموی بدل بیگ اسد بیگ را که مالک روستای پیله چای (پیله رود) بود بازداشت و در نمین زندانی وتصرف روستای پیله چای و دو دانگ در گرده ملک اسد بیگ را تصرف کرده و اسد بیگ را با خانواده به روسیه تبعید کرد. خود میر لطفعلی خان پس از اخراج از حاکمیت نمین و تبعید به روستای پیله چای در همان خانه که مال اسد بیگ بود زندگی کرد.

در دوره قاجار به علت عدم سیستم معتبر قضایی برای جلوگیری از بی عدالتی سبب شد که صاحبان منصب ومقام و حکومت های محلی کاملاً خود مختار و جوابگوی کسی نبودند.

کسان دیگری نبز سرنوشت اسد بیگ را داشتند قادر به شکایت به هیچ مقامی نبودند، اگر شکایت هم میکردند دادرسی نبود.

همچنین برای تنبیه احمد بیگ آغداغ و دو دانگ املاک احمد بیگ در جید بود که از دستش گرفته و چند سال بعد به میر لطفعلی خان آنها را اجاره و بعد مال آنها شد.

(مدرک موجود در سال 1307 قمری در اسناد ملی واگذاری بخشی از املاک روستا های جید و سیف آباد به میر لطفعلی خان نمین .این املاک قبلاً در مالکیت احمد بیگ گرده بودند).

لطفعلی خان با تمامی مردم نمین و آستارا با روش ترس و وحشت رفتار کرد و رفتار ناهنجار لطفعلی خان به جایی رسید که حتی شاهان قاجار تحمل آن را نداشتند.

در 20 رجب سال 1307قمری .( مدرک شماره 295006235 تلگراف ناصرالدین شاه به امیر نظام در باره ستمگری و رفتار میر لطفعلی خان نمین با اهالی و دستور دستگیری و عزل او از حاکمیت و حبس وی در تبریز برای عبرت و تاکید به حاکم جدید ) و نصب سلیمان خان به حکومت نمین و آستارا.

سند 295 در سال 1307 قمری تلگراف امین السلطان به امیر نظام در باره ظلم وتعدیات میر لطفعلی خان حاکم نمین نسبت به روستا ها و رعایا و تبعید وی .

نوجه ده به نوده

مدتی گذشت و آرامش به گرده برگشت بدل بیگ با لطیفه خانم به گرده مراجعت نمودند. مادر لطیفه خانم زن بسیار کاردان وبا قدرت بود. تا زمانی که ایشان در حیاط بودند بدل بیگ و لطیفه خانم در امان بودند. متاسفانه پس از فوت خانم (مادر لطیفه خانم) شانس بدل بیگ دگرگون و باد مخالف بر علیه او وزیدن گرفت.

بدل بیگ برای فروش غلات به اردبیل میرفت، روزی در صدد شکار او بودند از اردبیل به روستای نوودی (نوجه ده) به دوست خانواده بنام کریم بیگ که از طایفه اسکندربیگلی نوجه ده پناه برد گویا اجداد طایفه اسکندر بیگلی در زمان قدیم از گرده به نوودی مهاجرت کرده اند (بنا به گفته مادر بزرگ پدرم). این طایفه با طایفه دیگری بنام ماشالی و یا مشه لی باهم سازش نداشتند به حاکم نمین خبر دادند. بدل بیگ شب را که در خانه کریم بیگ خوابیده بود دستگیر کرده و به نمین روانه و در نمین در زیر زمین حاکم کتک زده و جسد بی جان او را در جنگل روستای نوده در گودالی انداختند.

بیچاره لطیفه خانم تمام شب را در انتظار بدل بود، ولی از بدل خبری نشنید. فردا صبح زود بطرف نمین اسب را تاخت و به در خانه پدرش رفته، سراغ بدل را گرفته ولی در جواب دریافت که بدل چند ساعتی با آنها درباره مالیات مذاکره میکرد و پس از صرف شام رفت. دو روز گذشت از بدل خبری نشد. در نمین و گرده شایع بود که بدل را به دستورحاکم کشته و جسدش را در چاهی انداخته اند. لطیفه با چند نفر از گرده چاه های کهنه نمین را تفتیش کردند ولی از بدل خبری نبود.

در آن زمان در نوده مردی بود بنام حاجی آقا بابا صاحب بیش از 30 راس گاو میش بود و گاو میش های ایشان  صبح ها برای چرا به جنگل رفته و شب ها به خانه برای شیر دادن بر می گشتند. یکروز گام میش ها بجز گاو میش نر پیر بخانه برگشتند. حاجی آقابابا از این حادثه نگران بود. تا حال آن حیوان تنها در جنگل نمانده بود. به خیال اینکه شاید پلنگ و یا یوز پلنگ اورا زخمی کرده ویا گاو میش تصادف کرده است غروب آفتاب سوار اسب شده به طرف جنگل روانه شد. مدتی طول نکشید گاو میش را پیدا کرد. ماجرائی که دید باور نکردنی بود. گاو میش در بالای سر بدل بیگ که در گودال بود ایستاده و در کنار گودال کفتاری در انتظار بود که بدل بیگ را بخورد. ولی گاو میش اورا محافظت می کرد. حاجی آقا بابا بدل بیگ را در حال مرگ یافت و با اسب کفتار را از صحنه دور کرده زود به خانه تاخت. با برادرش بر گشته بدل و گاو میش را به خانه برد. حاجی آقا بابا مرد بسیار دیندار و بشر دوست بود. جان خود را به خطر انداخت  و بدل را  پنهانی در اولین خانه در کنار روستا پیر زنی با دو پسر به نام امیر احمد و سلطان احمد ( سلطان احمد پدر جبار بیگ گرده و پدر بزرگ مرحوم حنیفه و جد سلطان بود ) بردند. مادر آنها ها چندین هفته بدل بیگ را پرستاری کرد.
در غیاب بدل بیگ گومیش خانم 14 ساله دختر عموی بدل بیگ گیسو های بلندش را تراشیده ، لباس کهنه پسرانه به تن کرده ، به شکل و قیافه پسر گدا به نمین برای جستجوی بدل بیگ رفت.در نمین با زن گدایی بنام یولچی شمایل آشنا شد. یولچی شمایل بنفع خودش او را زیر بال گرفته و به قهوه خانه ها و دکان ها برای گدایی می فرستاد و هدف گومیش خانم این بود شاید اطلاعی از بدل بیگ بدست بیاورد. این دو گداها در نمین در خانه های مردم به کار لباس شستن ، تمیز کردن حیاط و خانه ها، طویله ها و کارهای دیگر می پرداختند.

روزی 2 برادر از روستای میناباد گومیش را با زور به روستای خود برای نوکری بردند. گومیش لباس های کثیف گدایی در تن داشت او را وادار به تعویض لباس کردند اما گومیش مقاومت نشان داد همسر یکی از برادران پیراهن او را پاره کرده تا پیراهن تمیزی تن او کند که متوجه می شود گومیش پسر نبوده بلکه یک دختر است. گومیش بیچاره خانه را ترک کرده به طرف رودخانه و باغ ها فرار کرد. چندین نفر از همسایگان برادران، گومیش را مثل حیوانوحشی دنبال کردند. گومیش به باغی در کنار رودخانه پناه برده و از دیوار به باغ افتاده با مرد جوانی بنام قاسم بر خورد می کند. قاسم باغ را آبیاری میکرد و به مردم گفت هرکسی جرات کرده پا به باغ گذاشته و یا به طرف این دختر دست دراز بکند با بیل سرش را دو پاره خواهم کرد.  قاسم با جوانمردی مردم را از صحنه دور کرده گومیش را بخانه خود برده و همسر و مادر قاسم با محبت لباس های تازه به گومیش پوشانده و از قصه او آگاه و قاسم او را با همراه مادرش به گرده میبرد. (من در شناسایی قاسم بعلت عدم وقت نتوانستم به روستای میناباد بروم، مرحوم امید احمدی که در تهران استخدام بیمارستان بود،با کسی آشنایی داشت گویا از نوادگان قاسم در میناباد هستند و همان باغ در حال حاضر در دست آنها است).

2 برادر امیر احمد و سلطان احمد شبی بدل بیگ را با اسب از راه عنبران به گرده بردند. حاکم نمین لطفعلیخان املاک برادران را که ابا و اجدادشان رعایای محمد باقر خان مهرانی بودند و در پاکسازی مهرانی ها بوسیله سیف الملک خان نمین محمد باقر خان مهرانی با خانواده ترک دیار کردند. بدستور حاکم نمین امیر احمد و مادرش به روسیه تبعید و سلطان احمد به گرده آمده و پس از بهبودی بدل بیگ سلطان احمد با گومیش خانم عروسی کرد،البته پاداش جوانمردی وی از دواج با گومیش خانم (نقره خانم ) دختر عموی بدل بیگ و یک قطعه ملک در نزدیک ممی باغی . سلطان احمد پدر جبار بیگ و جد طایفه جباربیگلی های گرده است

3 سال گذشت، روزی حاجی آقا بابا همان گاو میش که بدل را از کفتار نجات داده بود به گرده برده و به بدل بیگ هدیه داد.بدل بیک گاو میش را که ناجی جان او بود با جان و دل محافظت کرده و یک مشت پشم از پیشانی گاو میش در شیشه گذاشته و وصیّت کرده بود که پشم گاو میش را در دست او گذاشته و با آن دفن شود و همانطور هم شد. و گاو میش آزادانه در گرده مشغول چرا بود، چند روزی ناپدید شده به روستای کلش رفته مردم کلش به خیال اینکه از روسیه آمده آن را کشته و خوردند. تاریخ وفات لطیفه خانم نا معلوم است و در نمین در تک قبری دفن شده است.

در سال 1304 قمری بدل بیگ در اواخر فروردین ماه پس از پرداخت مالیات به خان های نمین به کربلا برای زیارت امام حسین رفت. در غیاب او اسداله خان صارم السلطتنه برادر لطفعلی خان اموال بدل بیگ را به بهانه مالیات در نمین به حراج گذاشته، تعدادی از بهترین املاک و باغات بدل بیگ را در گرده به فضل اله بیگ جد معینی ها و ستوده ها و کربلایی رضا جد رضائی ها و به حاجی علی مهدیزاده فروخت. همان املاک فضل اله بیگ در تقسیم اراضی پهلوی دوم به مرحوم زمان عدل که رعیت آنها بودند رسید . املاک و باغات کربلایی رضا به خاندان مرحوم فرخ قرداشخانی و مرحوم حاجی خدیر رسید. چند ملک نیز به خاندان کربلایی عبداله (کالبا آبی ) گرده فروخت .

بدل بیگ پس از برگشت از کربلا طبق معمول برای فروش غلات به اردبیل به تاجری بنام میر فخرالدین قاپانچی رفت. جریان فروش املاک را با فرزند میر فخرالدین در میان گذاشت فرزند میر فخرالدین پیشنهاد کرد از طریق فراش و یا داروغه حاکم اردبیل شاهزاده ذبیح اله میرزا از دست حاکم نمین شکایت کن.
بیچاره بدل بیگ با اسب ساعت ها در انتظار فراش بود، با دیدن فراش شکایت در دست به فراش نزدیک شد . فراش بدون سئوال دستور داد او را از اسب انداخته، اسب را گرفت و به همراهان دستور دستگیری او را داد. بدل بیگ موفق شد از صحنه فرار و جان سالم ببرد.

املاک و باغ ها و اموال بدل در غیاب او بوسیله صارم السلطنه نمین در میدان نمین به حراج گذاشته شد

کسانی دیگر نیز همان سر نوشت بدل بیگ را داشتند .

سند شماره 30641 /240 1330. 8 صفحه در 18 ذوالقدر سال 1333 قمری شکایت اهالی تالش و نمین و محال آستر از صارم ارسلان حاکم نمین و مصباح الم لک به مجلس شورای ملی در باره تعدیات و ظلم فوق العاده صارم ارسلان نمین و مصباح الملک نمین به اهالی مظلوم این مناطق.

بدل بیگ به تجارتخانه میر فخرالدین رفته پس از آشکار حادثه، میر فخرالدین به پسرش سرزنش کرد و گفت : بخت به بدل بیگ یاری کرده از پرداخت جریمه و چوب خوردن و زندانی شدن در امان است و اسبی به او به امانت داد تا به گرده برگردد. بدل بیگ اگر شکایت هم میکرد بجایی نمی رسید. کسانی مثل بدل بیگ شکایت کردند و نتیجه چنین بود: مدرک سند شماره 385 در اسناد ملی به شاه از دست نصراله خان نمین هیچ نتیجه ای حاصل نشد و ساکنان از ترس ترک وطن کردند.

دوباره در سال 1305 قمری صارم السلطنه نمین مالیات سنگین غیر شرعی و قانونی از بدل بیگ میخواست

سند 1340 اسناد ملی شکایت مالکان روستا ها که بستگان خان های نمین نبودند مثل بدل بیگ مبنی بر دریافت مالیات اضافی ا ز املاک آنها بوسیله خان های نمین .

سند شماره 4/74./39/3/88 دارای 15 صفحه شکایت دسته جمعی اهالی روستا های حومه اردبیل، ویلکیج . آستارا به مجلس شورای ملی از دست خوانین نمین .

این بار توجه خوانندگان عزیز را به نوشته استاد عابدین عزیزی گرده در کتاب (مرور اجمالی بر تاریخ روستای گرده ) بهتر از من تفسیر کرده است جلب می کنم:

شجاعت بدل بیگ
با کمال تاثر پدر بزرگ و پدر بدل بیگ احمد بیگ جزو آن مهرانی ها بودند در پا کسازی مهرانی ها بویسله خان های سادات نمین ترک دیار کردند.

در زمان استبداد قاجار در کشور از عدالت اجتمایی از قانون و دادگاه خبری نبود . در اثر زور گویی، حق کشی و لگد مال حقوق مردم، روحیه جوانمردی و مردانگی را از مردم زدوده بودند . مردم نه بخاطر حفظ جان خود بلکه برای حفظ جان عزیزان و املاک خود با هر گونه ظلم سازش کردند. با این حال بدل برای دفاع از مردم گرده در قبال ماموران قاجار ایستادگی کرد.

تنها لطفعلی خان نبود با مردم رفتار ناپسند داشته باشد، بعضی از خان های دیگر نمین نیز بجای مهربانی و مردمداری و عدالت ، زور گویی و حق کشی و آزار را ترجیح دادند و مدارک زیادی شاهد این موضوع است.

سند 360 در سال 1333قمری در اسناد ملی دارای 5 صفحه اهالی روستای ویرمونی آستارا به مجلس شورای ملی از تعدیات و ظلم خوانین نمین در باره قصد تصرف املاک ایشان .

سند مصادره اموال بدل بیگ توسط ماموران قاجار
ارسالی اقای عابدین عزیزی
@gerdeh_ir

این نوشته در تاریخ روستای گرده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *