نوشته: پرویز اسرافیلی گرده

استاد عابدین عزیزی گرده که یکی از نوادگان یحیی بیگ گرده است در کتاب مروری اجمالی بر تاریخ روستای گرده نوشت:
خاطره ای در باره شجاعت بدل بیگ گرده از زبان مرحوم قلی قاسمی گرده:
مرحوم قلی قاسمی که نسبت مادری با وی داشتم و بعضی از روزهای زمستان را همراه مادرم برای شب نشینی به خانه مرحوم قلی میرفتیم، ایشان خاطره ای را که پدرش باباش شاهد شجاعت بدل بیگ بوده و جریان را نقل کرده بود برایم بازگویی کرد.
آقا رحیم پسر عموی پدرم موذن و روحانی گرده بود، پدرم باباش به سوالی که در مورد مسجد جامع گرده کرده بودم گفت:
وقتی که شاه قاجار دستور داد تا مالیات سالیانه را به ماموران سفاک و بی رحم بپردازید ملا همه را در مسجد جمع کرده و سخنرانی در مورد مالیات چنین فرمودند:
آنان (دولت) عین مترسک در تخت ظلام لم داده اند و خون مستمندان و ضعیفان را توی شیشه کرده و بی خبر از حال و روز مردم کشور قحط زده به عیش و نوش مشغولند. وی خطبه ای از نهج البلاغه حضرت امیر خوانده و داستان حضرت یوسف را تعریف کرد. خبرچیان عین گفته های وی را به حاکم نمین رساندند. دو روز بعد موقع ظهر بود در خانه مشغول خوردن ناهار بودیم و عمویم ملا آقا رحیم مشغول ادای فریضه دینی بود، تا در زدند مادرم در را گشود دیدم که کربلایی آبی (عبداله) است. گفت میرزا آقا رحیم کجا است؟ گفتند نمار می خواند کربلایی آبی گفت وی را پنهان کنید ، حاکم نمین آمده و می گوید تا میرزا آقا رحیم را تحویل ندهید از اینجا تکان نمی خورم و در حال حاضر با بدل بیگ در مباحثه و مذاکره است . این را گفت فی الفور دور شد. مادر و پدرم وکربلایی قاسم، عمویم را به دالان خانه برده در کاهدانی پنهان کردند. پدرم رفت تا ببیند قضیه از چه قرار است. وقتی پدرم خانه را ترک کرد، صدای تپانچه در ده پیچید همه اهالی ده وسط روستا جمع شده بودند، من نیز دنبال پدرم براه افتادم و شاهد مشاجره بدل بیگ و امیر تومان بودم. امیر تومان بیانیه ای از جیبش در آورد و خواند. در بیانیه آمده بود: اگر میرزا رحیم را تا دو روز تحویل ندهید ده را ویران خواهیم کرد و دو روز مهلت می دهیم تا همه مردم مالیات خودرا بپردازند و در امان شاه ایران باشند.
حاکم این را گفت و ده را به قصد نمین ترک کرد.
شامگاه آنروز بدل بیگ که ریش سفید روستا بود و هم کلی زمین و املاک داشت تصمیم گرفت تا خساراتی را که سال گذشته همین آقا بخاطر نپرداختن مالیات چندین جفت گاو و حدود دویست راس گوسفند و چند قطعه زمین زراعتی وی را ضبط و به نفع شاه قاجار به حراج گذاشته بود جبران کند. بدل بیگ دنبال چنین فرصتی
می گشت که تا به یاغیان و چپاولگران بی دین درسی بدهند. بدل بیگ دستور داد مردم به پشتیبانی از او تفنگ ها را برای فردا آماده کردند. از جمله این تفنگداران پدرم کربلایی قاسم، کربلایی قارداشخان، کربلایی حسین، ملا ایزد، میکائیل بیگ و عده ای دیگر که اسمشان در خاطرم نیست بعد از گفتگو همه بخانه هایشان برگشتند.
فردای آن روز ماموران قاجار قبل از ظهر از طرف شرق و جاده ای که گرده و نمین را به هم متصل میکرد به گرده آمدند. از گرد و خاک زیر اسبان مشخص بود قصد حمله به گرده را دارند. عده ای از تفنگداران گرده در کوه وصی داغی گرده سنگر گرفته بودند و تفنگداران پشتیبانی در مسجد جمع و آماده به فرمان بدل بیگ بودند. بدل بیگ با اقتدار تمام و مدبرانه به یکی از تفنگداران بنام حسینعلی گفت بر سر تفنگ خود پارچه سفید ببند و به طرف ماموران قاجار برو و گفته هایم را گوشزد کن، اگر چه قبول کردند از خونریزی جلو گیری می کنیم و گر نه دست به تفنگ خواهیم برد. حسینعلی به راه ادامه داده و در محل دیرمان بوینی (گردنه آسیاب در راه نمین) منتظر ماموران امیر شد، ماموران وقتی به نزد حسینعلی رسیدند و ما را که آماده و گوش به فرمان بدل بیگ بودیم دیدند و احساس کردند گرچه جسارتی به حسینعلی بکنند آنهارا مورد هدف گلوله ها قرار خواهیم داد.
بعد از مذاکره دیدیم حسینعلی برگشت و سر تفنگ او رو به پایین است. ماموران ایستادند و بعد از برگشت حسینعلی مشغول سنگر گرفتن بودند و از حرکتشان مشخص بود . بدل بیگ با حسینعلی قرار گذاشته بود اگر تفنگ را رو به پایین گرفت معلوم است که صلحی در کار نیست و ما باید از از حیثیت و عزت و شرف خود دفاع کنیم، لذا ما آماده تیر اندازی شدیم. حسینعلی که به ,ابش باغ( باغی معروف یه عابش) رسید آنها با جسارت تمام به وی که حمل پرچم صلح بود تیر اندازی کرده و جنگ آغاز شد. چند ساعتی به همین روال گذشت ما که بالاتر از ماموران قاجار سنگر گرفته بودیم و تسلط کامل میدان جنگ را داشتیم آنهارا مجبور به عقب نشینی کردیم . ماموران قاجار با عجله راه نمین را پیش گرفتند و با رفتن ماموران آرامش به گرده باز گشت. باز دوباره راهی مسجد شده و مشغول ادای فریضه گشتیم. من نیز که جوان نورس بودم پا به پای پدرم و همراهان او در تمامی صحنه ها حضور می یافتم.
از همان زمان به بعد حاکم نمین حتی بعضی از خان های نمین نیز بدل بیگ را تحت فشار قرار دادند تا اینکه وی را با حیله و فریب به منزل یکی از خان ها دعوت کردند و با ارعاب و تهدید مجبور کردند تا ثروت و املاکش به اضافه روستای اورنج و قسمتی از گرده را به خان های نمین تحویل بدهند چنانچه از از فرمان سر پیچی کند به دار مجازات آویخته خواهد شد. وی در خانه ملکی بیگ (فضل اله خان) به گفته و خواسته های خانهای نمین و حاکم نمین تن در می دهد و قرار دادی نیز تنظیم می کنند به این معنی در مقابل تحویل دادن میرزا ملا آقا رحیم از دادن مالیات 5 سال نیز معاف شود.
بناچار بدل بیگ امضاء و مهر می نماید . پدرم می گفت از آن روز به بعد پیر مرد بیچاره ناراحت و نگران از گذشته زندگی را سپری کرد تا در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان جان به جهان آفرین تسلیم کرد. و وصیت کرده بود نماز وی را میرزا ملا آقارحیم اقامه نماید. میرزا آقارحیم که چند سال پیش در تبعید در روسیه بسر می برد. بعد از خبر فوت بدل بیگ به گرده باز گشت و فردای آن روز جنازه بدل بیگ را که در مسجد بود غسل داده کفن کرده نماز میت را اقامه کرد و باز به زوات باز گشت . چند سالی نیز در آنجا بود که محمد علی شاه فوت کرد و بعد از آرام شدن منطقه دوباره به وطن بر گشت و دوران پیری را در ده سپری نمود و در تاریخ 1332 قمری در ماه محرم وفات نمود و قبرش در گرده هنوز هم زیارتگاه خاندان سلیمان است روحشان شاد و راهشان مستدام باد.
نگاهی به حادثه ناگوار بدل بیگ مادر بزرگ صاحب خانم هم جریان را بمن تعریف کرد و گفت ما دختران و زنان که از سرنوشت قتل عام طایفه قوکلان گلای خان ترکمن آگاه بودیم و همه در خوف و وحشت بودیم که دولت همه مارا مثل ترکمن ها خواهد کشت و بچه ها از ترس نتوانستند آرام بخوابند. در گرده شایع شده بود شاه قاجاراهالی گرده را مثل طایفه گلای خان ترکمن قتل عام خواهد کرد. مادران میخواستند بچه هارا به امین جان ، سلوط، عنبران، نوشنق و جاهای دیگر بفرستند تا در امان باشند. اگر همه مرد ها و جوانان گرده کشته شدند زنان در این صدد بودند که نسل اهالی گرده مثل طایفه قوکلان و مهرانی های نمین تار و مار نشوند. غریب خانم مادر حاجی فیروز مثل همیشه رهبر زنان بود و به ما دستور داد چند تا از زنان در سپیده دم تمرین تیر اندازی کرده اگر مردی تیر خورد از تفنگ او استفاده کند.
بدل بیگ همه زنان را به شبستان مسجد خواست و به آنها گفت:
خودتان میدانید در گذشته با طوفان های سر سخت روبرو شده، اگر چه در اثر طوفان شدید خم شدیم ولی نشکسته و استوار ایستادیم . بروید و امشب آسوده بخوابید من به شما قول می دهم ما به کسی اجازه نخواهیم داد که از رودخانه بگذرد. بگذار آنها بیایند ما آماده هستیم از جان ومال خودمان دفاع کنیم از فردا طبق معمول به کار های روزانه ادامه بدهید.
پس از سخنان بدل، میرزا آقا رحیم داستان حضرت یعقوب و یوسف را به زن ها گفت. بعد بدل بیگ به مرد ها گفت: فرزندان من بروید تفنگ ها را پاک کرده و آسوده بخوابید من قول میدهم فردا قبل از همه شما در جلوی مسجد در انتظار هستم..