شروع نبرد خونین چالدران (بخش پنجم)

نوشته: سیفعلی فصیحی گرده seyfalifasihi

در اول صبح دوم رجب سال ۹۲۰ ه ق هر دو لشکر آماده باش کامل دادند سربازان عثمانی بخاطر داشتن توپخانه سنگین امکان حمله نداشتند بنابر این حمله از جانب شاه اسماعیل شروع شد مقر شاه اسماعیل در بین کوه های شمال و شرق چالدران بود در آغاز نبرد ساروبیره و استا جلو که پیشقراول یا چرخچی شاه اسماعیل بود بر یک دسته از پیش قراولان سپاه عثمانی در دامنه کوه های غربی تاخت و چنان سریع عمل کرد که در صف سربازان اوچ اوغلان شکاف بوجود آمد و لحظه به لحظه وسیعتر شد سارو بیره بدون توجه به تعلقات خود جنگاوری می کرد و پیش می رفت ودر عقب آنها سربازان حسن بیگ لله و امیر عبدالباقی از جناح چپ حمله می کردند شاه اسماعیل هنگامی که دید نیروهایش با سرعت تمام پیش می روند فهمید که این حیله ای است تا دشمن نیرو های او را به موضع توپخانه بکشاند

سارو بیره با ۲۰۰۰ نیرو و اصلان نیز با ۲۰۰۰ سرباز در معیت ۵۰۰۰ سرباز حسن بیگلله و امیر عبدالباقی جنگ می کردند شاه اسماعیل در بالای تپه نظاره گر بود و ساروبیره با قد بلند در جنگ جلب توجه می کرد پس از نبرد زیاد تیری به پیشانی ساروبیره اصابت کرد امیر عبدالباقی نیز زخمی شد اللهیار افشار نیز به زمین خورد سربازی بنام طهمورث شادلو در وسط سربازان اوچ اوغلان خود را گردونه مرگ کرد با گرزش مثل فرفره می چرخید و دشمن را از پای در می آورد سپاه عثمانی تاکتیک عقب نشینی را انتخاب کردند تا نیروها را به تیررس توپها برسانند حسن بیگلله در طرف دیگر با سربازان خود شمشیر می زد و پیش می رفت در این هنگام شلیک کردند و نیروهای ایرانی از جمله ساروبیره دست راستش اسیب دید شاه اسماعیل رستم کلا چرمینه را به جای خود گذاشت واز تپه پایین آمد و از نزدیک دستورات لازم را به نیروهایش داد و به پیشنهاد سلطان سلیم مبنی بر توقف جنگ جواب مثبت داد و عدهای از کشته ها را به پشت جبهه انتقال داد به هنگام شروع حمله دوم در قلب سپاه ایران بیش از ۲۵۰۰سرباز وجود نداشت محمد خان استاجلو که در جناح چپ لشکر حمله می کرد در اثر شلیک توپخانه عدهای زیادی از نیروهایش به قتل رسیده بودند ناچار از نیروی ۳۰۰۰ نفری سید محمد کمونه کمک گرفت و او ۱۰۰۰ تن را در اختیار محمد استاجلو قرار داد در همین موقع شاه اسماعیل از تپه پایین آمد و گفت الان نوبت من است که به میدان وارد شوم شیخ شبستر مانع شد شاه جواب داد جاییکه اصلان و ساروبیره در خاک بغلطند اگر به میدان نروم کمال نامردی است نیروها با فریاد یا علی پیش تاختند لشکر عثمانی هیچ موفقیتی را از جناح چپ بدست نیاورد ایرانیان چنان حمله کردند که تا مقر شادی پاشا پیش رفتند و حسن پاشا سردار عثمانی را به خاک انداختند سلطان سلیم صحنه جنگ را زیر نظر داشت و در یافت اگر محمد خان همچنین حمله کند شکست لشکر عثمانی حتمی است از این روی دستور داد نیر وهای عثمانی بتدریج عقب نشینی کنند تا لشکر ایران در تیررس توپخانه قرار بگیرد با عقب نشینی نیروهای عثمانی و در تیر رس قرار گرفتن نیروهای ایران تمام توپ ها و خمپاره های ارتش عثمانی شروع به شلیک کردند محمد خان استا جلو دلیرانه می جنگید و اشعار جنگی فردوسی را می خواند و به دشمن می تاخت ولی چون از سرعت کافی نبود نتوانست خود را به جناح چپ برساند با فرمان سلطان سلیم توپخانه بکار افتاد و نیروهای استاجلو را گلوله باران کردند در اثر شلیک توپها بود که استا جلو به زمین افتاد سر او را از بدن جدا کردند و به شاه اسماعیل فرستادند در این موقع ینی چریها که محصور بودند ازاد کرده و هفت بار متوالی شلیک کردند ریچارد نولز می نویسد بر اثر چکاچک سلاح و غباری که از زمین و دشت ودودی که از دهانه توپهای عثمانی به هوا بر می خاست نه کسی کسی را می دید و نه گوش کسی چیزی را می شنید تاریخ نویسان ترک نوشته اتد چالدران یکی از تاریکترین روزهای تاریخ عثمانی است و برخی آنرا تنها روز فنا نامیده اند در تاریخ سیاسی و اجتماعی آمده است جنگ چالدران تنها یک روز طول کشید ولی سایر مورخین از جمله اشتن متز آلمانی و جون بارک آمریکایی بر این باورند که جنگ چالدران دو روز طول کشیده اتش جنگ تا غروب آفتاب روز اول ادامه یافت و محمد قاراباقی نیز با ۲۰۰۰ نیرو ی خود از راه رسید و به لشکر ایرانی ملحق شد با غروب آفتاب جنگ متوقف گردید شاه اسماعیل با شیخ شبستری خلوت کرد وصیت خود را به ایشان اعلام کرد و گفت بعد از من پسرم طهماسب شاه خوهد شد و اگر دیو سلطان روملو از معرکه زنده برگردد عضو دیگر شورا ایشان خواهد بود و اعضای شورای نیابت سلطنت باید سه نفره باشد و نفر سوم را خود شما از روحانیون انتخاب کنید و اگر کشته شدم جنازه ام را به اردبیل بفرستید و فردا اول وقت از میدان نبرد بیرون برو تا هم سالم بمانی وهم وصیت نامه ام را عملی کنی شیخ محمد شبستری از ترک میدان جنگ خودداری کرد و نرفت همچنین شاه اسماعیل گفت فردا امید ما بسته به رزم سواران دیو سلطان و نیروی ۲۰۰۰ نفری غلام علی قاراباقی است و اضافه کرد خودم را تحت فرماندهی دیو سلطان قرار خواهم داد واز دستودات او پیروی خوهم کرد و فرمانده کل جنگ رستم کلا چرمینه است و در صورتی که کشته شود علی محمد همدانی به جای او خواهد نشست
روز دوم جنگ
صبح روز دوم جنگ شاه اسماعیل بامداد از خواب بر خاست و نماز خواند و دعا نمود و بعد از صبحانه زره در بر گرفت و گفت دیروز تمام نیروهای عثمانی وارد کارزار نشده ولی امروز وارد خواهند شد دیروز پیاده گان ما فداکاری کردند و اکثر آنها شربت شهادت نوشیدند و امروز باید پیاده گان در عقب بمانند و سواران جلو بیایند بعد نیرو ها را چهار قسمت کرد یک قسمت برای حفظ جناح شمالی و قسمتی برای جناح جنوبی و قسمت دیگر برای حفظ قلب جبهه و قسمت آخر ذخیره و بعد به رستم کلا چرمینه گفت بعد از این شما فرمانده میدان جنگ هستی و من تحت فرماندهی دیو سلطان دلیری و خونسردی و لیاقت فرماندهی با بر جسته ترین سرداران تاریخ برابری می کرد شاه اسماعیل از چادر خارج گردید که سوار اسب شود و به سواران روملو ملحق شود عثمانیها صفوف خود را آراسته بودند و سپاه با انیفورم مخصوص در جای خود قرار داشت انوش خادم مخصوص شاه اسب را نزدیک چادر آورد که شاه سوار شود در همین هنگام آنها مشاهده کردند که سه نفر از جبهه عثمانی جداشده و راه جبهه ایران را در پیش گرفتند دو نفر از انها دارای پرچم سفید بودند ولی مرد وسطی پرچم نداشت انها پس از گذاشتن نگهبانان نامه ای را بدست شاه اسماعیل دادند که نامه به زبان فارسی نوشته شده بود شاه نامه را بدون خواندن بدست علی محمد همدانی داد تا بخواند و همه از مضمون نامه مطلع شوند در آن نامه نوشته شده بود پیروزی به نفع ماست برای جلوگیری از خون ریزی لازم است شاه اسماعیل فرمان دهد افسران و سربازان تسلیم شوند و سلا ح خود را تحویل دهند در عوض سلطان سلیم با اصول ذیل موافقت می کند
1- جان شاه اسماعیل و فرزندان و اعضای خانوادهاش و همچنین اموال خصوصی او و افراد خانواده اش مصون است
2- شاه ایران با خانواده اش باید از ایران خارج شوند
3- پس از تسلیم جان افسران و سربازان در امان است و به بردگی نخواهد رفت و اینان تا پایان دوره اشغال کامل آذربایجان و کردستان و تالش و گیلان که حداکثر سه ماه متجاوز نخواهد بود در اسارت باقی نخواهند ماند و سپس آزاد خواهند شد
پس از خواندن نامه سکوت مرگبار حاکم شد تا اینکه شاه اسماعیل سکوت را شکست و مضمون نامه را دوباره به همه گفت سپس رو کرد به افسر عثمانی و به او گفت از کی پادشاه شما دل رحم شده و برای جلو گیری از خون ریزی پیشنهاد تسلیم می ده بعد نظریه تک تک افسران را پرسید همه انها پیشنهاد را رد کردند و اعلام جنگ و استقبال از شهادت نمودند شاه اسماعیل در جواب نامه منفی به سلطان سلیم نوشت و به پیکی داد تا به به به جانب سلیم ببرد و پس از آن آماده کارزار شد عثمانیها برای اینکه میدان جنگ را وسعت دهند توپها را در بالای تپه کبود واقع در جنوب غربی میدان جنگ مستقر کردند تا در پناه توپ ها پیاده نظام عثمانی را از تپه به پایین بفرستند شاه اسماعیل در وسط میدان بود و از حیله دشمن خبر نداشت رستم کلا چرمینه با مشاهده پیاده شدن نیروها دستورداد تا دشمن را در پایین تپه نابود کنند حسن بیگ الله ۳۰۰ تن از سواران خود را مامور کرد تا با نیروهای عثمانی در دامنه کوه در گیر شوند اما چون در تیر رس توپها قرار داشتند همگی بقتل رسیدند شاه اسماعیل دید سلطان سلیم در پناه توپ ها نیروهای خود را جابجا می کند و نمی شود جلوی آنرا گرفت رستم کلا چرمینه و حسن بیک الله سخت مضطرب شدند و وضعیت میدان و پاین آمدن از تپه کبود بوسیله تور را به شاه اسماعیل گزارش دادند شاه اسماعیل دید تپه کبود حد جنوبی و غیر قابل عبور جبهه است اگر در هم بریزد در محاصره جدی دشمن قرار خواهند گرفت شاه که ۲۲۰۰ سوار داشت انها را به سه قسمت تقسیم کرد ۸۰۰ سوار را به حسن بیگ الله داد تا جناح جنوبی را حفظ کند و ۱۴۰۰ سوار دیگر را به دو دسته ۷۰۰ نفری تقسیم نمود و گفت فرمانده دسته اول خودم خواهم بود و فرمانده دسته دوم غلام علی قاراباقی بعد من با سواران خود جلو می روم و در عقب غلام علی قراباقی با ۷۰۰ سرباز می آیند ما دسته جلویی ضرب شصت وسایل دفاعی دشمن را تحمل خواهیم کرد و کار را برای نیروی قاراباغی آسان خواهیم کرد ما به تپه کبود حمله نمی کنیم بلکه می رویم تا توپ های خصم را از کار و صدا بیندازیم
حسن بیگ الله گفت توپ های دشمن بالای تپه قرار دارد شاه اسماعیل گفت ما یک شیب کم ارتفاع داریم که اسبها قادرند به سهولت بالا روند شاه نقطه ای از میدان جنگ را که انتها ی قلب جبهه ایرانیان و اغاز جناح جنوبی بود را به افسران نشان داد و گفت نیروهای ایکینجی نیزه ندارند باید از انجا وارد جبهه عثمانی شویم نقشه ما این است که ستون اول به فرماندهی من به خط مستقیم بطرف شمال برود تا خصم را فریب بدهیم همینکه نزدیک سربازان مزبور رسیدیم یک مرتبه بطرف مغرب می پیچیم و وارد صفوف ایکینجی می شویم هدف ما رسیدن به تپه کبود از از ضلع شمالی آن است چون در این ضلع شیب تپه ملایم است و به سهولت می توان از آن بالا رفت غلامعلی قاراباغی در پشت سر ما دو وظیفه دارد یکی پاک کردن راه از نیروی عثمانی و دیگری باز نگاه داشتن راه برای باز گشت
پایان بخش پنجم

این نوشته در مطالب خواندنی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *