نوشته: پرویز اسرافیلی گرده
در گرده ما رونق اگر نیست صفا هست
هر جا که صفا هست در آن نور خدا هست
اگرچه در طول سال های گذشته گرده از رونق افتاده است ، علتش این است جوانان با هوش و تحصیل کرده برای شغل به تهران و شهرستان ها مهاجرت کرده اند. ولی این مردم شریف و نجیب و تاریخ دوست همیشه با گرده در تماس و برای نوسازی و آبادانی سرزمین اجداد خودشان کوشا بوده و به آداب و رسوم گذشته سرزمین خودشان علاقه بخصوص دارند. و باین خاطر من باور های قدیمی مردم گرده را تا آنجا که توانستم جمع کرده و تعدادی از آنها را نوشته با شما شریک شوم:
عقاید قدیمی مردم گرده در زندگی ساکنان اثر زیادی داشت، شاید در زندگی مدرن آنها را خرافاتی پندارند. اجداد ساکنان اولیه گرده که از شهر های گوناگون آذربایجان به گره مهاجرت کرده و هر خانواده باور های محل قبلی خود را به گرده آورده و این عقاید را باهم شریک شده و تمامی گرده آن را نظاره می کردند. خیلی از این باور ها در ویلکیج و تالش هم بود.
موضوعی که مرا تشویق به نوشتن باور های مردم گرده کرد این بود:
در پائیز 1338 ، من 14 ساله بودم، برادرم یونس ( آقا عمو) عروسی کرد. در روز سوم طبق آداب ده عروس ما با دختر های فامیل و همسایه با لباس های رنگارنگ برای آورده آب عازم کهریز ( چشمه در پایین ده) شدند . هنوز که حیاط را ترک نکرده بودند. مادر داد زد(( سوزن، سوزن ، سوزن را فراموش کردید!)). عروس ما بر گشته و سوزن به لباس نصب کرده براه افتادند. از شنیدن این مطلب تعجب کرده و از مادر جریان را پرسیدم. مادرم در جواب گفتش این رسم بسیار قدیمی است ، عروس تازه اولین بار که خانه را ترک می کند باید سوزن همراه داشته باشد ، در صورت بر خورد با عروس تازه دیگر سوزن عوض بدل کنند. و گرنه بد شانسی می آورد و نتیجه آن پشیمانی است. این موضوع مرا تشویق به نوشتن باور های ده کرد.
آل آروادی
در گرده به آن آل آروادی و تالشی ها آلا ژن می گفتند.
تالشی ها میگفتند آل آروادی یا زن سرخ در کوه های تالش میزیسته و ویلکیجی ها باور داشتند در کوهستان جنگلی باغرو پنهان میشد و نوزادان تازه متولد شده را که بدون پاسداری در خانه تنها گذاشته بودند حمله کرده و می کشت. بنا براین چند روزی همیشه یک نفر از نوزاد مواظبت میکرد. میگفتند حتی سگها از آل آروادی ترسیده پارس نمی کردند. همچنین آلا کشی مردی بود سرخ و زرد رنگ به اسب سواری بسیار علاقه داشت، شبها در بعضی از طویله ها اسب ها را دزدیده تا صبح اسب سواری میکرد. هر اسبی که آلا کشی برده بود در صبح صاحبان اسب، اسب را خیس از عرق و با دهان کف آلود پیدا می کرد. گویند مردی به زین اسب تار گذاشته و او را گرفته زود رفت در ده خبر بده آلا کشی فرار کرد.
ششه
قدیمی ها عقیده داشتند ششه حیوانی بود پر پشم، کوچک تر از گربه، دیدن آن بسیار مشکل بود. ششه در صورت بچه نوزاد نشسته و بچه را خفه می کرد. به این خاطر مدت 3 هفته از نوزاد پاسداری میکردند.
در فرهنگ غرب به آن مرگ گهواره می گویند. بعضی از نوزادان بدون سببی فوت می کنند. در این باره خیلی مطالعه شده و هنوز علت مرگ نوزاد کشف نشده است.
نظّر زدن یا چشم زدن
دعا نوشته، از گردن پسر بچه آویزان می کردند یا به بازوی پسر می بستند تا از چشم زدن محافظت کند. دعا نه تنها برای پسر یچه ها بود بلکه برای حیوانات مهم هم بوده.
یادم است ما گاوی داشتیم دو برابر گاوهای دیگر شیر می داد. چند روزی به اندازه کافی شیر نداد، مادرم فکر می کرد گاو را چشم زده اند و از دعا نویس دعا گرفته بین شاخ های گاو آویزان کرد و فردای آن روز شیر گاو مثل سابق بود.
شکستن تخم مرغ
در روز اول شخم زدن برای کشت محصول، یک تخم مرغ در پیشانی گاو نر می شکستند و عقیده داشتند محصول در آن سال بسیار خود خواهد شد.
قربانی گاو یا گوسفند
در قربانی کردن گاو با گوسفند یک خورده از خون به پیشانی عزیزان می زنند. من در تهران دیدم حتی به ماشین هم یک خورد ه خون زدند تا نظر زده نشود.
نشانه سردی زمستان
خروج گاو
اگر پائیز در مدت 3 روز پی در پی گاو های سیاه رنگ قبل از گاو های دیگر از طویله بیرون آمدند آن سال زمستان بسیار سرد خواهد شد.
در قدیم کوه های گرده پر از درخت ازگیل، فتدق وزالزالک بود ، اگر آن درختان در تابستان بار زیاد داشتند زمستان آن سال بسیار سرد خواهد بود. من درختان زازالک گرده را در گوزلر در جوار درختان سیب بیاد دارم در پایز اگر گاو های سیاه رنگ چند روز پی در پی قبل از گاو ها رنگ دیگر ازطویله بیرون آمدند. و یابرگ های درختان پایزبسیار رنگین باشد آن سال زمستان بسیار سرد و پر برف می شود.
درخت زازالک بزبان محلی سلگله
ناخن
بریدن ناخن در شب بد شانسی می آورد.
گربه
اگر گربه ، رو به طرف درب نشسته و صورتش را می شوید آن صفر کرده به خانه بر می گردد.
چوپ چی ( یا چوبی)
بچه ها که به دلیلی غذا نمی خوردند. مادران خیال می کردند که در گلوی بچه قطعه چوب و یا خش و خاشاک ( به زبان آذری چر چوپ) گیر کرده است. در قریه یزن آباد مردی بود بنام چوپچی بهرام، بچه را به چوپ چی بهرام می بردند و بهرام به گلوی بچه فوت کرده و قطعه چوبی بسیار کوچکی در دست مادر می گذاشت. و بهرام از این خدمت ( پول) می گرفت. آیا چند تا از شما خواننده گان عزیز را به چوپچی بهرام برده اند؟ بنا به گفته مادرم مرا 4 بار به چوپچی بودند. من خودم در 11 سا لگی مادرم را همراهی کردم و خواهر کوچک ما را به چوپچی بهرام بردیم.
سنجاق در لباس
تازه عروس با خود سنجاق همراه داشت، وا روزی که بار دار شود سنجاق همراه داشت.
جغد
اگر در بام کسی جغد نشسته هووت بزند، آن خانه ویران شده ویا یکی از ساکنان خانه فوت خواهد کرد.

بنام خدا
با عرض سلام
ودوباره عرض سلام دارم خدمت زحمت کشان محترم سایت خوب گرده وخوانندگان محترم این سایت
در باره نوشته های اقای اسرافیلیدر مورد رسومات واداب در گرده تبریک عرض می کنم خدمت دوست عزیزم اقای اسرافیلی
که ما شا الله حا فظه بسیار قوی دارند درست است این مسائل هنوز هم وجود دارد
برگی از تاریخ گرده یادم امد بنقل از پدرم محرم وان هم نقل از پدرش شامیل
روزی کربلایی احد فوت 1311 بر حسب اتفاق در گورستان گرده روی قطه سنگی این نوشته را مشاهده نمودم .به اردبیل رفته بوده با دختری اشنا می شه که بعد ها به همسری بر می گزیند به خواستگاری خانواده دختر می رود پدر دختر می گوید پسرم چه چیزی داری از مال دنیا ایشان هر ملک وباغ ووهر چه داشته نام می برد ومی گوید یک باغ خوبی هم دارم بنام قارداش خان باغی مدتی می گذرد ایشان
عروسی می کند تا اینکه خانواده همسرش می ایند به گرده وبعد از صرف ناهار می گویند مرا به قارداش خان باغی ببرید با راهنمایی یکی از اهالی به باغ وارد می شوند می بینند یک پیر مردی در باغ نشسته بعد از سلام واحوال پرسی این پیر مرد که قارداش خان بوده می پرسد ببخشید شما که هستید می گویند ما خانواده همسر کربلایی احد هستیم اینجا هم قارداش خان باغی است که بنام همسر کربلایی احد می باشد ایشان می گوید درست است من باغبان ایشان هستم از انان مودبانه خدا حا فظی می کند و می فهمد که کربلایی احد پدر مرحوم هازاز خان برای رسیدن به وصال دل خواهش چنین سیاست را انجام داده است مسئله این است خوش فکری مرحوم قارداش خان چقدر جالب بوده وگذشت وپختگی ان نمی گوید که این باغ مال من است واحترام هم کدی بودن را نگه می دارد
سیف فصیحا مدیران محترم سایت اگر مصلحت دیدید چاپ شود
مطلب خیلی جالبی بود.
با عرض ادب و سلام به خدت جناب آقای اسرافیلی عزیز، بهتر بود به خاستگاه این عقاید و آداب هم اشاره می کردید.
باعرضسلام…خیلیجالببود.دقیقاهمینعقایددرروستایاورنجهمهست
درودیزدان پاک برگردانندگان محترم سایت گرده وجناب استادپرویزاسرافیلی عزیزکه باورهای قدیمی ساکنان گرده راباحوصله ودقیق تحلیل فرموده اندزحمات استادقابل تقدیراست بنظربنده خاستگاه هرعقیده عدم کشف مجهولات بلایای طبیعی بوده که برای انسان ترس ایجادمینمایدوبرای درامان ماندن ازترس بلایای مذکورتکیه گاهی لازم است دراین مواقع ذهن انسان فعال شده وراه چاره راباندازه سطح فکرهرکس وبرای ارضای درون خودپیدامیکندیعنی باورها ساخته ذهن هستندحتی ازانسانهای ماقبل تاریخ خیلیهابمابارث رسیده ومابانهادرخیلی باورها وجه مشترک داریم پس هرچقدرذهن انسانها تکامل پیدا کندجواب مجهولات را کشف میکندباورهای قدیمی اکثرا خرافاتی بوده وبرای زمان خودش خوب بوده ولی الان باتوجه به پیشرفت علوم وتکامل ذهن انسانها بتدریج باورهای قدیمی کارآیی خودراازدست میدهندازاستادتقاضاداریم کتابی که حضرتعالی بنام کوهستان تالیف نموده ایدخواهشا بزبان فارسی چاپ فرماییدتا ازطریق اینترنت بتوانیم دانلودکنیم به همه گرده ایهاوارونجیها ارادت دارم