عزاداری شب دهم محرم 92
شنیدستم که در روز ازل آن خالق یکتا
بگفتا: کز می وصلم لبالب ساغری دارم
که می نوشد می وصلم ؟ که می پوید ره عشقم؟
که می گوید که من در سر ، عشق داوری دارم؟
تمام انبیا زان می به قدر حوصله خوردند
حسین بن علی گفتا: در این سودا، سری دارم
ندا آمد: دو دست بی گنه از تن جدا خواهم
بگفتا: حضرت عباس ، میر لشگری دارم
ندا آمد :جوانی بایدت ، سر پاره از خنجر
بگفتا: هیجده ساله علی اکبری دارم
ندا آمد که طفلی را نشان تیر می خواهم
بگفتا: بارالها ! شیر خواره اصغری دارم.
(شعر ارسالی از اقای محمد صادق)
که می نوشد می وصلم ؟ که می پوید ره عشقم؟
که می گوید که من در سر ، عشق داوری دارم؟
تمام انبیا زان می به قدر حوصله خوردند
حسین بن علی گفتا: در این سودا، سری دارم
ندا آمد: دو دست بی گنه از تن جدا خواهم
بگفتا: حضرت عباس ، میر لشگری دارم
ندا آمد :جوانی بایدت ، سر پاره از خنجر
بگفتا: هیجده ساله علی اکبری دارم
ندا آمد که طفلی را نشان تیر می خواهم
بگفتا: بارالها ! شیر خواره اصغری دارم.
(شعر ارسالی از اقای محمد صادق)