مطلب ارسالی آقای حمید مؤدب گرده

سلام به أهالي گرده
بنده حميد مودب صميمانه از طرف خانواده مودب از كليه دوستان و اشناياني كه در مجلس ترحيم برادر اينجانب حضور به هم رساندند از ته دل تشكر و قدرداني مي كنم.
اميدوارم در شاديهايتان كنارتان باشم.
متاسفانه به علت ترافيك خطوط هوايي فرانسه، نتونستم در ختم تنها برادر عزيزم حاضر شؤم اما وقتي كه شنيدم شما برادران عزيز به دفعات به مجلس ختم و مراسم خاك سپاري برادرم شكوه بخشيديد با اينكه خيلي غمگين بودم اما از اينكه جمعيت زيادي انجا بودند تحمل اين مصيبت برايم آسان گشت. جا دارد از يكايك اهالي گرده بخصوص
از آقايان إسرافيلي ، شعباني ، قانع، عبدالله عبدي ، تيموري و گردانندگان سايت گرده …يكبار ديگر تشكر كنم.
مي خواهم چند تا خاطره از ان مرحوم نقل كنم.
برادرام عاشق امام حسين و حضرت عباس بود
يادمه دقيقا وقتي ٦ سال داشتم روز عاشورا به محض اينكه امام حسين شهيد شد قمه را دراورد و چند تا زِد به سرش ، منكه ترسيده بودم و نمي فهميدم چي شده زدم زير گريه، سالها گذشت از ايشان پرسيدم چرا اينكارو مي كني ؟ بر گشت گفت “قانم جوشا گليي ” واقعا بايد عاشق بود و اينكار را كرد.
بعد ها هم قمه زني را شاه ممنوع كرد (حتي مامور هم به ده ميامد كه كسي قمه نزند ) ولي وقتي در روز عاشورا امام حسين شهيد مي شد با دسته زنجير مي زد به سرش ، منو همت تعليمي هم ميدانستيم و همت در دست راست و من در دست چپ تازنجير را مي برد بالا از دستش با زور مي گرفتيم.

يكي هم اينكه عاشق حضرت عباس بود: وقتي علم را بر مي داشت بهش مي گفتم پايت ناراحت است مواظب باش اسيب نبينه، اجازه بده ديگران بردارند اما مي گفت : در حالت عادي ٢٠٠ متر نمي تونم بدوم ولي عشق به حضرت عباس و نيرويي كه از غيب مياد مرا توانمند مي سازد!
خانواده مؤدب

اين کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند ســر زلف نــگاری بــوده است
ايــن دسته کــه بر گردن او می بـینی
دستی است که بر گردن ياری بوده است
یامان یئرده گؤن دؤندی آخشام اولدی دنیا منه خرابه شام اولدی